آرتين شیرینی زندگی مامان وبابا

نازنينم چند وقت پيش خانم معلم مهربونت از شما در مورد آرزوهاي خوشگلتون پرسيده بود وهمه شما چه آرزوهاي نازي داشتيد خیلی براي ما جالب بود اين آرزوي زيباي شما چون شما واقعا بين اسباب بازيات آمبولانس نداشتي وبابارضاي مهربون بلافاصله برات اين ماشين خوشگل رو خريد ...

این دوست داشتن است این همان حس قشنگی است که دلم میخواهد او درون   دل من جای باز کرده است کودکی بازی گوش ونازنینی با هوش باچشانی مشکی وپوستی گندمگون و گیسوانی چو شب بی مهتاب که نسیم خوش او دلها برده ز کف آری  آری  آری   دوستش میدارم قهقه های قشنگش که همه مستانه حاکی از سر درون خوش اوست دوستش میدارم من که خود میدانم او یقین سهم من است                       پسر...

       پسرك نازم آرزو داريم ناخواسته به دست آوري آنچه را كه خواسته ات است وشگفت زده با خود بيانديشي آيا كسي برايم روزي اين چنين آرزويي كرده بود                                   بــــــــــــــدان آن روز بدان كه در چنين روزي پدر ومادرت اين چنين آرزويي برايت كرده اند پسرك نازم،مرد جوان من    سال زادروزت در چنين روز خوش يمني   (11شعبان تولدت حضرت علي اكبر روز جوان ) مبارك باد              ...

این جا سرزمین واژه های وارونه است ... جایی که " گنج "،" جنگ "میشود! " درمان " ، " نامرد " و " قهقه "، " هق هق "!   اما" دزد "همان" دزد " و " درد "همان " درد "   و" گرگ " همان " گرگ "...! ...آری سرزمین واژه های وارونه   سرزمینی که" من " ،" نم " زده است، " یار "،&qu...

 تقديم به بابا رضا و باباي مهربونم پدر لطف خدا بر آدميزاد .پدر كانون مهر  وعشق و امداد پدر مشكل گشاي خانواده .پدر يك قهرمان فوق العاده پدر آموزگاري بي مواجب .بدوشش كوله باري از مخارج پدر سرخ ميكندصورت به سيلي. رخ فرزند نگردد زرد ونيلي پدر يك داستان نانوشته. پدر همراه مادر در بهشته خوشا آنان پدر در خانه دارند درون خانه يك پروانه دارند                 خوشبخت كسي است كه شكوه رفتارش آفريننده لبخند زندگي در چهره ديگران باشد   پسر     ماهه من  من  به بهشت سَرک می کشم وقتی   ...

قند عسلم پسرك نازم آرزو دارم بهاران مال تو، شاخه هاي ياس خندان مال تو، ساده بودن هاي باران مال تو، آن خداوندي كه دنيا را آفريد، تا ابد همراه و پشتيبان تو باد دردونه مامان هر روز كه ميگذره از اينكه خداوند يه همچين هديه نازي رو به من داده واقعا خدا رو شكر ميكنم آخه بچه هم اين همه با هوش اين همه مستقل واين همه مهربون   چند روزي ميشد كه براي خريد موبايل ميرفتيم مغازه دوست دايي ميثاق وشما حسابي با همه دوست شده بودي تو مغازه حسابي شيرين زبوني ميكردي ويكي از شما پرسيد ميري مهد وگفتي آره واسم مهد رو از شما پرسيد وشما هم گفتي مهد آبي  خلاصه يه چند روزي ما خواسته و ناخواسته ...

  اين سپيد روي با موهایی به رنگ قهوه اي با چشماني درخشان بسان تيله اي سياه تنها اميد من است  براي زنده بودن و زندگي كردن .     فقط پروردگارش مي داند كه چقدر اين روزها شيرين است.از كنار شیشه عسل كه رد مي شود عرق شرم بر   پيشاني شيشه مي نشيند . آرتين  را مي گويم،آیت مهرباني و  شيرين زباني .هرچه بگويم كم گفته ام از شيريني اش . خـــدایــا بســـلامت دارش. " پـــــسرم   33 ماهه من عــاشــقانه دوســـتت داریم "                    &nb...