آرتین آرتین ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

آرتين شیرینی زندگی مامان وبابا

پسر مستقل من

1393/2/13 14:42
نویسنده : مامان نسی
550 بازدید
اشتراک گذاری

قند عسلم پسرك نازم

آرزو دارم بهاران مال تو، شاخه هاي ياس خندان مال تو، ساده بودن هاي باران مال تو، آن خداوندي كه دنيا را آفريد، تا ابد همراه و پشتيبان تو باد

دردونه مامان هر روز كه ميگذره از اينكه خداوند يه همچين هديه نازي رو به من داده واقعا خدا رو شكر ميكنم

آخه بچه هم اين همه با هوش اين همه مستقل واين همه مهربون 

ARTINAAAM

چند روزي ميشد كه براي خريد موبايل ميرفتيم مغازه دوست دايي ميثاق وشما حسابي با همه دوست شده بودي

تو مغازه حسابي شيرين زبوني ميكردي ويكي از شما پرسيد ميري مهد وگفتي آره واسم مهد رو از شما پرسيد وشما هم گفتي مهد آبي شکلکهای جالب و متنوع آروین

خلاصه يه چند روزي ما خواسته و ناخواسته ميرفتيم اونجا واز شانس ما يه كبابي هم اونجا بود شکلکهای جالب آرویــــــــن وشما هر دفعه كه ميرفتيم خواستار كباب بودي وما هم برات نميخريديم  آخه نميدونستيم كبابش چطوريه ويكبار هم رفتيم و از يه كبابي خوب برا شام كباب خريديم كه چند روز پيش دوباره رفتيم همون مغازه وشما يكم همراه بابا رضا تو مغازه بودي بعد اومدي بيرون وخيابون گردي كه منم همراه شما مشغول قدم زدن بودم كه يهو رفتي داخل كبابي و رفتي سمت صاحب مغازه وسلام دادي وخودت رو لوس كردي وگفتي عمو كباب ميخام شکلکهای جالب آروینوعمو هم سريع بلند شد و يه سيخ كباب برات آماده كرد   شکلکهای جالب آرویــــــــنوااااي من  و نميگي از خنده مرده بودم واين كار شما باعث شد بابا رضا هم برا خودمون هم كباب سفارش دادشکلکهای جالب آروین

جيگر طلاي مامان ديروز ما خونه خاله عاطفه اينها دعوت بوديم وهر دومون مشغول آماده شدن بوديم من هي به شما لباس ميپوشوندم وشما هي شيطنت ميكردي همه كارامون رو كرديم و تنها سشوار كشيدن موهاي من مونده بود و شما خيلي ناز اومدي و سشوار رو نگه داشتي تا من موهامو براشينگ كنم خداييش اون لحظه نميدوني چه حس زيبايي داشتم از اين كه خدا يه همچين پسري رو بهمون هديه داده 

پسندها (3)

نظرات (9)

ورود به نی نی وبلاگ

ارسال نظر در این پست تنها برای نی نی وبلاگیها مجاز می باشد، بدین منظور لطفا ابتدا وارد منوی کاربری خود در نی نی وبلاگ شوید.
مامان الهام
13 اردیبهشت 93 18:23
ههههه حسابی خندیدم از سفارش کبابش ای جووونم بزرگ شده برای خودش ديگه داره مردي ميشه واسه خودش
مامان فرنيا
14 اردیبهشت 93 11:02
عجب گل پسر كباب خوريها خوب بچه هرچي گفته ديده شما اصلا بهش گوش نميديد خودش دست بكار شده خداشاهده هفته اي 1بار شايدم بيشتر اين آقا كباب ميخوره اما خواست بهمون بگهمن مستقل شدم
مامان فرنيا
14 اردیبهشت 93 11:03
حالا كبابش خوب بود ما هم بياييم انطرفها بريم از ان كبابها بخوريم يكم شور بود
مامان رها
15 اردیبهشت 93 9:06
ای جان آفرین خودت میری کباب سفارش میدی آفرین مهد آبی هم خیلی خوشگل وخوش رنگه آره اسم ديگهخونه ماماني وبابايي حتما مهد آبيه
مامان آرتین (الهه)
16 اردیبهشت 93 13:08
الهی من دورت بگردم اونقدر مستقل شدی که واسه خودت کباب سفارش میدی منم به اندازه مامانت ذوق کردم وقتی این پستت رو خوندم. ممنون خاله جون مهربون
پگاه مامان آرتین
20 اردیبهشت 93 0:53
ماشالا به پسرگل ما که به مامانش کمک می کنهسفارشتم عالی بودگل پسر
مامان زينب و خاله جون
20 اردیبهشت 93 14:59
سلام ممنون خاله نسيم جون دستت درد نكنه به ما سر زدي ما كه هميشه اينجا پلاسيم ببينيم آخر ميتونيم پسر شمارو تور كنيم خخخخخخخخخ اصلا پسر ما اين كاره نيست
✿✿✿ الهه مامان روشا جون✿✿✿
26 اردیبهشت 93 20:50
سلام نسیم جون. خوبید؟آرتین جونم خوبه؟ مبارکه موبایلت ایشالا به سلامتی و دلخوشی.من هنوز فرصت نکردم برم دنبالش . قربون ارتین جونم با این تیپ قشنگش.ماشالا خیلی این لباسا بهش میاد میگن به هوای نی نی مادر میخوره شیرینی.شما و بابا رضا هم به خاطر گل روی ارتین جون کبابی بربدن زدید حالا واقعا مگه میره مهد؟یا تو خیالاتش اسم مهده آبی بوده؟ نسیم جون رمز پست جدیده رو بی زحمت بهم بده.ممنون میشم دوست جونم. ممنون ممنون وممنون خواهر گلم نه بابا بچم حسابي تخيليه اصلا مهد نميدونه چيه رمز هم رو چشمم برات اس ميكنم
فاطمه
9 خرداد 93 8:31
نسیم جون من موندم بچه با چه زبونی بگه کباب می خوام.آخرش خودش دست به اقدام انتهاری می زنه و سفارش می ده نوش جونش.اون الان از هر جای دیگه ای که مورد تایید بزرگتر ها باشه بیشتر بهش چسبیده آره واقعا اما به خدا به خاطر اين آقا ما زياد كباب ميخريم امابچه عاشق كبابه