آرتین آرتین ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

آرتين شیرینی زندگی مامان وبابا

چند عکس جالب از آرتینی

1392/2/17 11:29
نویسنده : مامان نسی
493 بازدید
اشتراک گذاری

osterkueken-0015.gif from 123gifs.eu Download & Greeting Card

گلم این عکسها تو گوشی موبایلم بود که با تاخیر برات میذارم

آرتین نینی میشود

23 /10/ 91 خونه ثریا عمه.عاشق کریر سدنا وآرمیا شده بودی و اون روز اصلا ما رو اذیت نکردی چون فقط داشتی با کریر ها بازی میکردی نیشخند

osterkueken-0015.gif from 123gifs.eu Download & Greeting Card

 

 

تاب بازی

1391/11/06  پارک شهرک کارمندان. هوا خوب بود واومدیم تاب بازی وبعد از 1ساعت تفریح وبازی با گریه سوار ماشین شدی

نه نه

 1391/12/07زمانی که نمیخواهی غذا بخوری این جوری میکردی انگار که شما ما رو نمیبینی پس ما وغذا هم شما رو نمیبینیمنیشخند

تمرین ژیمیناستیک

1391/11/1 تمرین پا باز

نوروز 92

نوروز 92 آرتین خان وآقا رحیم گل با موتور باحالش

هیس دارم گوش میدم

1392/01/22 برای چکاب 21 ماهگیت رفته بودیم دکتر که شما با یه مریض دیگه رفتی داخل و اونجا مودب رو صندلی نشستی و داشتی حرفهای آقای دکتر رو گوش میدادی ماچ اما نوبت خودمون که رسید..... نیشخند

آخ جون کیک

کیک بازی

خرابکاری

1392/02/15 تفریح با کیک خونه حاجی آقا اینها عاشق این کارینیشخند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان پارسا
17 اردیبهشت 92 11:59
چه پسر مودبی چقدر آروم نشسته تو اتاق دکتر قبلشم باشه بازم خیلی عجیبه



آره واقع من که هم تعجب کرده بودم هم مرده بودم از خنده
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
17 اردیبهشت 92 14:29
آرتین من که می ره وارد مطب میشیم، هی می چسبه به من و قرقر میکنه و ... .

وا چرا خاله دوست نداری بابا گـُلم یکم شیطنت کن ببین چه حالی میده
مامان محمد مانی
17 اردیبهشت 92 14:45
چه جالب................ محمد مانی هم وقتی میریم دکتر همش دنبال یه راهیه که بره تو ........................... ولی امان از وقتی نوبتمون میشه.................... انوقت دنبال راه فراره


وای چرا بچه های ما اینجورین
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
17 اردیبهشت 92 14:47
عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزمی
مامان آرتین (الهه)
17 اردیبهشت 92 15:43
واااای چقدر آروم نشستی عزیزم
نسیم جون چرا محل سکونت ما رو ننوشتی عزیزم؟؟؟


اِ ننوشتم حتما مینویسم آخه اول نمیدونستم اما تازه از اسم بیمارستان کشفیدم ساکن کرمان هستید
رها مامان راستین
17 اردیبهشت 92 18:17
عکس تو کریر خیلی شیرین و جالب بود
احساس کودکی

آره واقعا یا شاید کنجکاوی ویا حسادت...........
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
18 اردیبهشت 92 0:00
نمیدونم چرا این خوشمزه های ما موقع موقعش از کزیرشون خیلی استفاده نمیکردن اونوقت الان عشق کریر شدنروشای من روروئک و کریر و میبینه انگار یه وسیله مهیج از شهر بازی رو دیده.
با اجازه ما هم همیشه موقع برگشتن از پارک چشمامون اشک آلوده
چه پسر آقایی چه مودب نشستن ایشون.ببخشید عزیزم ما یه دوست وبلاگی داریم خیلی شبیه شماست اسمش آرتین خانه ولی فکر نمیکنم ثانیه ای بتونه به این آرومی بشینه
کیک بیچاره رو


آره واقعا فکر کنم اون لحظه تو مطب دکتر یکی وردی چیزی خوند این جوری شد اما الهه جون تمام ماجرا رو نگفتم چون بعد از چند لحظه دکتر از اتاق انداختش بیرون چون به اون نینی که تو اتاق بود میگفتم با هم بریم بیرون..............
ندا مامان پارسا و آریسا
18 اردیبهشت 92 1:40
ماشالا چه عشقی شده این پسرگلمون


ممنون خانمی لطف داری
مامان سونیا
18 اردیبهشت 92 8:42
ای جان دکتر چه لذتی برده از اینکه این اقا کوچولو اینطوری نشسته روی صندلی و حرفها رو گوش میکرده
الينا گلينا
18 اردیبهشت 92 11:51
خدا حفظش كنه نسيم جون .يه بوس براي آرتين

مــــــــــــــــــرسی گلم
سارا
21 اردیبهشت 92 13:51
مرسی خاله نسیم آره همه میگن داداشی شبیه منه مرسی


بوس بوس