روستای زیبای شیت
شیرین عسل مامان
25 فروردین 1شنبه ما تعطیل بودیم وقرار بود با دوستای خوبمون
(که جمعا 15 نفر بودیم با شما تربچه ناز)
بریم شیت
یکشنبه صبح ساعت 7:45 دقیقه از شهر خارج شدیم وشما هم مثل همه بیدار بودی وآماده سفر
بین راه تو یه جای با صفا صبحانه خوردیم
وساعت 10:30 بود که رسیدیم شیت واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
چه جای با صفایی بود وچقدر هم بهمون خوش گذشت
یه آلاچیق خوب پیدا کردیم وبرای نهار ماهی کبابی قزل آلا سفارش دادیم
مامانی من ماهی دوست ندارم وخوردنی هم ی ذره ماهی میخورم اما این ماهی همچین خوشمزه بود که من ی ماهی رو درسته خوردم باید تو تاریخ ثبت بشه
تا ساعت 6:30 اونجا بودیم وساعت 8:30 بود که رسیدیم خونه
پ ن:مسافت طولانی نبود تقریبا 1ساعته میشد رفت
شما هم ظهر اونجا خوابیدی اونم کجا تو بغل من کنار رودخونه یعنی صدای آب لالایی میخوند برات وشما می می خوردی و 2 ساعت خوابیدی و غروب تو ماشین هم خوابت برد اما خیلی خسته بودی وشام نخوردی وساعت 10 هم خوابیدی
غذای درست وحسابی نخوردی اما تا دلت بخواهد تنقلات خوردی فکر کنم 10تا گز 80%خوردی و.......
ببین طبیعت زیبای شیت رو
ظهر بعد از اینکه از خواب بیدار شدی یکم آب بازی کردی
دیوونه این نگاهتم
عاشق پرتاب سنگ شده بودی
عاشق این حیوون شده بودی بهش دست میزدی اما سوارش نشدی
مرسی عمو بهنام که باعث خنده این ترپچه شدی