سفر تابستونی
گل پسرم از اوایل تابستون قرار بود دست جمعی همه اقوام پدری من با هم بریم تهران خونه خاله طلا اینها
آخه خونه شونو عوض کرده بودن که قرار شده بود آخر شهریور ماه با هم بریم که تصمیم عوض شد وقرار شد
خانمها مجردی بریم تهران که 26 شهریور ماه ساعت 8:30 یه کاروان با هم رفتیم تهران خونه خاله طلا واااااااااااااااای که چقدر خوش گذشت
مسافران(مامان جون،مامانی،زن عمو وثنا جون،افسون عمه جون و مهنا، سولماز وطاها،مریم وسدنا جون،سولماز و رسا وآرمیا جون،بهارجون،فرشته جون،لیلا وکیمیا،
عاطفه جون ومامان نسی وآرتین خان و ثریا عمه وفایضه عمه جون از قبل رفته بودن تهران که موقع برگشت با هم برگشتیم)
واقعیتش برای اولین بار بود که من با این شرایط داشتم میرفتم ومیترسیدم شما اذیت بشی وتو ماشین شیطنت بکنی اما مثل یک آقا کنار من نشستی و خیلی مودب با آرمیا وسدنا بازی کردی
تو تهران هم حسابی بهمون خوش گذشت و تو پل طبیعت حسابی خوش گذروندیم وعکس انداختیم و غروب جمعه ساعت 10 هم رسیدیم خونه خیلی خیلی بهمون خوش گذشت اما جای بابا رضا خیلی خالی بود
ومدام یادش میکردیم