سفری به شیرینی نگاه تو
گل پسرم چند وقته تصمیم گرفتیم بریم اصفهان پیش عمو یدی اینها اما قسمت نمیشه که نمیشه
اما بالاخره انگار داره همه چی جور میشه
وبالاخره 4شنبه 23/02/94 صبح ساعت 8:00 عازم شهر زیبای اصفهان شدیم
توی راه خیلی پسر خوب و آقایی بودی و هر موقع احساس خستگی میکردی به من میگفتی مامان برام کتاب بخون
که غروب ساعت 4 بود که رسیدیم به اصفهان وهمین که زاینده رود رو دیدی گفتی دریااااااااااا
بعد از اینکه رسیدیم خونه عمو یدی اینها وکمی استراحت کردیم همگی با هم رفتیم دریا
آرتین واحسان جون
عمو یدی وخاله مژگان جون
آرتین وقایق سواری در زاینده رود
بعد از گشت وگذار در کنار زاینده رود شب ورفتیم وخونه وتا دیر وقت مشغول صحبت بودیم وشما هم پا به پای ما نشستید
وصبح 5شنبه رفتیم باغ پرندگان
من عاشق این عکسم
عاشق این شیطنتهاتم
بعد از باغ پرندگان به قول شما رفتیم سوار هلی کوپتر شدیم
با همه هم دست تکون میدادی
غروب هم رفتیم درشکه سواری تو میدان نقش جهان
ما اینجا داریم از گز آنتیک خرید میکنیم وشما نشستی داری لاک پشتهای نینجا که عمو یدی برات خریده بازی میکنی
شب همین که برگشتیم خونه با یه سورپرایز خوب مواجه شدیم
عمه منیژه از کرج اومده بود اصفهان که حسابی خوشحال شدیم
وصبح جمعه هم رفتیم 40ستون
عمه منیژه وخاله مژگان مهربون
جوجه بی حوصله من
شنبه صبح هم رفتیم کلیسای وانک
آرتین مشغول فوت کردن شمعها
غروب هم ساعت 4 از شهر زیبای اصفهان به سمت کرج حرکت کردیم تا عمه منیژه رو برسون
وبعد بیاییم سمت زنجان که ساعت11 رسیدیم خونه عمه منیژه وچون دیر وقت بود شب رو موندیم اونجا
وساعت 5 صبح به سمت زنجان حرکت کردیم وساعت 8 هم رسیدیم خونه وبعد از اینکه شما رو بردیم خونه مامانی
ما هم رفتیم شرکت
کلاً مسافرت خیلی خیلی خوبی بود وبهمون حسابی خوش گذشت