13 بدر 92
فشفشه کوچولوی مامان
13 بدر امسال ما همراه خانواده پدری بابا رضا رفتیم طارم و باز دوباره خیلی خیلی بهمون خوش گذشت
ساعت 8 صبح همگی اول جاده تهم بودیم و دست جمعی به سمت باغ باباغلام حرکت کردیم وقرار بود وسط راه هم صبحانه بخوریم
وشما سنگ تمام گذاشتی، چون اصلا صبح از خواب بیدار نشدی وتو صندلیت راحت خوابیده بودی وخوابیدی تا ساعت 9:30 یعنی بعد از اینکه ما صبحانه خوردیم شما از خواب بیدار شدی
وتا باغ تو ماشین بازی کردی وسر حال رسیدیم باغ
با اینکه هم چنان سرما خوردگی تو جونت بود و مثل همیشه شارژ نبودی وزیاد بهونه میگرفتی اما در کل زیاد اذیتمون نکردی و حسابی هم بهت خوش گذشت
وغروب ساعت 5 ما از همگی خداحافظی کردیم
واومدیم پیش خانواده پدری من و اونجا هم بهمون به خصوص به شما حسابی خوش گذشت چون شما عاشق بچه های بزرگتر از خودت هستی و همه هم نازتو میکشیدن وشما هم خوب معلومه خودتو لوس میکردی و چه کیفی کردی
اینجام موندی چی نیت کنی تا سبزه 13 رو گره بزنی
اینجام اومدیم پیش فامیلای من خداییش اینا فامیلای من هستند اما آرتین خان رو بیشتر از من دوست دارن پسر عمه ودختر عمه های قدیم با مرام تر بودن نـــــــــــــــــــــــــــــــــــه
خداییش حسودیم میشی آخه بعضی وقتها میثاق رو از همه بیشتر تحویل میگیری حتــــــــــی من
عزیز دردونه مامان ایشالا همیشه لبـــــت خندون باشه وجز لبــــخند چیزی رو لبـــــــات نشینه