مراسم نام گذاری
پسرگلم ٢٦تیرماه ١شنبه مصادف بود با نیمه شعبان به همین خاطر ما خواستیم که توروز خاص اسمتو بذاریم برای شام هم مهمون دعوت کردیم وحاجاقا جونم قرار شد اسم شمارو بذاره عزیزم از تمام مراسم فیلم گرفتیم که نمیتونم تو وبلاگت بذارم ولی چندتا عکس میذارم پسرم گلم حاجاقا تو١گوش شما آرتین صدات کردوتو١گوش دیگت علی اصغر چون خاله پروین تو مشهدنذر کرده بود صحیح وسالم بدنیا بیایی تو گوشت علی اصغر صدا کنند از طرفی شماهم تولد علی اکبر بدنیا اومدی اما مامان مهین تو همون بیمارستان تو گوشت اذان گفت وعلی اکبر تو گوشت صدا کرد ولی تو نام گذاری رسمی علی اصغر وآرتین صدات کردن الهی قربون اسمای زیادت بشم من ...
نویسنده :
مامان نسی
20:26
زردی
شنبه 25 تیرماه یکم چشای شما به زردی میزد که مامانی گفت شمارو ببریم دکتر چون فردا هم تعطیله ومامانی همراه عمه جون شمارو بردن پیش دکترکاظمی ودکتر گفته بود که زردی بعداز 5روز مشخص میشه ولی شما تو این 4روز 20 0 گرم وزن کم کرده بودی دوشنبه دوباره مامانی همراه بابا شمارو بردن دکتر وگفته بود که زردی خیلی کمی داری واحتیاج نیست که حتی آزمایش بدهیم راستی گلم شما تواین 2روزه 100 گرم وزن گرفتی وداری تپل میشی ماشاا..
نویسنده :
مامان نسی
11:58
مشخصات گلم
نام:آرتین نام خانوادگی:تقی لو تاریخ تولد:٢٢/٤/١٣٩٠=11شعبان1432=13jun2011 ساعت تولد:10.40 گروه خونی:o- وزن:٢.٩٩٠ قد:٤٨ فاصله دورسر:٣٤.٥ دورسینه:٣٤ نوع تولد:سزارین نام دکتر:فرناز محمدیان نام بیمارستان:آیت ا.. موسوی ...
نویسنده :
مامان نسی
23:49
ورود به خانه
آرتینم گلم ما ٥شنبه ٢٣تیر ماه ساعت ٥ اومدیم خونه وشما همراه مامان مهین رفتین حموم وخیلی خیلی از حموم خوشت اومده بود امشب برای شام همه خونه ما هستن آخه به خاطر ورود شما ما ١جشن کوچولو گرفتیم ...
نویسنده :
مامان نسی
16:21
تولد گل پسرم
صبح ساعت 9:30 من وبابایی ومامانی باهم رفتیم یمارستان آیت ا.. موسوی ودکتر شیفت بعد از معاینه گفت که نینی داره بدنیا میاد ماهم به خانم دکتر محمدیان زنگ زدیم وخانم دکتر اون روز شیفت نبود ولی به خاطر ما اومد بیمارستان پسرم مامانی برای این روز خیلی نقشه ها کشیده بود ومدام فکر میکردم لحظه ای که میرماتاق عمل حتما گریه میکنم ولی همچین همه چیز یهو اطفاق افتاد که هیچی نفهمدم فقط یهو دیدم تو اتاق عملم تقریبا من ساعت 10:15 رفتم اتاق عمل وچون با خانم دکتر فامیل بودیم همه هوای مارو داشتن تازه اجازه هم دادن از بدنیا اومدن شما هم فیلم برداری کنیم وای پسرم نمیدونی تو اون لحظات مامانی چه حسی داشت وایییییییییییییییییییی خدای من آرتین...
نویسنده :
مامان نسی
20:40
اولین روز تولد
پسر گلم بعداز اینکه شما بدنیا اومدین مدتی ما تو اتاق عمل موندیم بعدشم مارو بردن تو ریکاوری چون اون روز بخش زایمان شلوغ بود مارو تو بخش جراحی بردن ونینی دیگه ای پیش مانبود ما٢نفری نزدیک نیم ساعت تنها کنار هم بودیم ومن اولین جایی از بدنتو لمس کردم انگشتای نازت بود پسرم نمیدونی تواون حالم چه لذتی میبردم حدودساعت ١مارو بردن بیرون همه بیرون اتاق عمل منتظر مابودن وبابا رضا هم داشت فیلمبرداری میکرد(پسرم ١چیز سکرت بهت میگم به کسی نگیاااا بابایی میگفت اصلا نگران نبودم ولی همه میگفتن بابایی تواین مدت فقط توسالن راه میرفته وآروم وقرار نداشته) بعداز اینکه مارو آوردن تو اتاق مامانیا لباساتو پشوندن وبعد دادن بغل من تابه شما شیر بدم الهی فدات بشم...
نویسنده :
مامان نسی
15:44
غیرمترقبه
پسرگلم من وبابایی تصمیم داریم سه شنبه ٢١ تیرماه باهم بریم بیرون و١جشن ٢نفری بگیریم برای اومدن شما آخه ما اون روزی که فهمیدم شما تو دل مامانی هستی ١جشن ٢نفری گرفته بودیم برای اومدن شما حالا هم برای اومدن واقعی شما پیش ما داریم جشن میگیریم گلم عزیزم مامانی امشب برای شام شنیسل خورد وچقدر هم مزه داد فکر کنم شماهم خوشتون اومد جیگرم عزیزم بعداز اینکه شام خوردیم و عکس انداختیم اومدیم خونه ومن هی به فکر فردا بودم که فردا چی کار کنم چی وردارم با کی برم و.... تا اینکه خوابم برد صبح باصدای اذان از خواب پاشدم وبعداز خوندن نماز دوباره خوابم برد ولی تمام فکرم به شما بود آرتینم عزیزم جیگرم صبح ساعت ٧ یکم احساس ترشح کردم ولی زیاد ج...
نویسنده :
مامان نسی
8:32
خداحافظی
عزیز دلم امروز مامانی بالاخره تصمیمشو گرفت پنجشنبه ٢٣تیرماه وقت زایمانو انتخاب کردم پسرم میدونی اون روز چه روزیه تولد علیداد عمو جونته پسرم،گلم،عزیزم امروز که دارم این پیغامو برت میذارم مثل همیشه نیستم هم خوشحالم،هم ناراحتم وهم نگران از دیروز دلم میخواهدگریه کنم نمیدونم چرا ولی فکربیمارستانو-اتاق عمل ومیکنم ناخواسته اشکام جاری میشه ولی بعد فکر اینکه میخواهم چند روز دیگه بغلت کنم وبهت شیر بدم کل افکارمو عوض میکنه وکل ناراحتی ونگرانیم از بین میره ولی١حسم از بین نمیره واون دلتنگیه-آخه این ٩ماه عالمی برای خودش داشت شما فقط مال من بودی مال خود خودمن پسرم فرشته کوچولوی من مامانی به لگد زدنای شما عادت کرده بود-...
نویسنده :
مامان نسی
19:38