تولد گل پسرم
صبح ساعت 9:30 من وبابایی ومامانی باهم رفتیم یمارستان آیت ا.. موسوی ودکتر شیفت بعد از معاینه گفت که نینی داره بدنیا میاد ماهم به خانم دکتر محمدیان زنگ زدیم وخانم دکتر اون روز شیفت نبود ولی به خاطر ما اومد بیمارستان
پسرم مامانی برای این روز خیلی نقشه ها کشیده بود ومدام فکر میکردم لحظه ای که میرماتاق عمل حتما گریه میکنم ولی همچین همه چیز یهو اطفاق افتاد که هیچی نفهمدم فقط یهو دیدم تو اتاق عملم
تقریبا من ساعت 10:15 رفتم اتاق عمل وچون با خانم دکتر فامیل بودیم همه هوای مارو داشتن تازه اجازه هم دادن از بدنیا اومدن شما هم فیلم برداری کنیم
وای پسرم نمیدونی تو اون لحظات مامانی چه حسی داشت
وایییییییییییییییییییی خدای من آرتینم چهارشنبه 22تیر1390=13جون2011=11شعبان1432
ساعت10:40 بدنیا اومد
پسرم گلم بعداز اینکه صدای گریتو شنیدم از خوشحالی فقط گریه کردم ویکی از پرستارو شمارو آورد پیش من منم یک ماچ باحال کردمت خدایا 10000 مرتبه شکر شکر شکر