آرتین آرتین ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

آرتين شیرینی زندگی مامان وبابا

شیرین زبونیای قند عسلم

1392/10/11 16:28
نویسنده : مامان نسی
854 بازدید
اشتراک گذاری

چند شب پیش بابا رضا با لپ تاپ مشغول کار بود وشما هم دوست داشتی بری سراغش اما روت نمیشد چون چند بار انگولکش کردی بودی که یهو گفتی بابا خایــِش میکنم که دیگه بابا رضا ٢ دستی لپ تاپ رو تقدیم شما کرد 

           

           

میگم آرتین مامان ج ی ش داری میگی جیش دارم ندارم. یعنی جیش ندارم

2946518r59irwbv83

شعر خوندت خیلی بامزه شده خودت فعل وفاعل ومفعول شعر و عوض میکنی

شبا که ما میخوابیم

        آقا پولسیه بیداره

           ما خواب خوش میبینیم

                          اون دنبال دخترهتعجب

                                 آقا پولیسه خوبه

                          با دزدا مهربونهآخ

         ما پلیس و میبینیم

به اون احترام میکنیم

 

                                        یه پسر دارم شاه نداره

                                 صورتی دارهشاه نداره،ماه ندارهنیشخند

 

 حرفهای بدی هم یاد گرفتی:گمشو،بی ادب

نمیدونم از کجا ولی خیلی بامزه وبه جا استفاده میکنی

دستشوییمون باید همیشه تمیز باشی خدایی نکرده نباید یه کوچولو مویی یا چیزی باشه که یه بار به یکیشون گفت:

جوجو نَتَرس اُفتادی تو  تولالت

یا میگی جوجو برو خونتون

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

خونه مامان مهین اینا بودیم وعمه ٣٠٣٠ و نیماهم اونجا بودن میگم آرتین مامان جان پاشو حاضر شیم بریم خونه میگی:نریم خونه دارم با نینا بازی میکنم

خیلی خوب مسواک میزنی الان یه ٢ماهی میشه هر شب با هم میریم  دستشویی و اول یکم خمیر دندونتو میخوری و بعد یکم خودت و بعد هم با کمک من کل دندوناتو مسواک میزنی ولی هنوز تو شست وشوی دندونات یکم مشکل داری اول آب رو غورت میدی و بعد فوت میکنی بیرونآخ

یه اصطلاحای بامزه ای یاد گرفتی که به کار میبری:

 بَــچی یا شـــی لـُوغ ،

نسیم جون بریم بخندیم

 اینجاستی:اینجایی

 ایناناش:ایناهاش

اُ شحـــالم:خوشحالم

چـُجایی:کجایی

 

صبحانه دیر خوردی و نهار فقط چند قاشق قورمه سبزی خوردی غروب میگی گشنمه  قورمه سبزی میخوامتعجب

موقعی که مشغول غذا خوردنی همین که سیر میشی میگی دیده بسه سیر شُـدم

57

چند وقتی بود یاد گرفته بودی وقرص میخواستی ومدام میگفتی قرص بده یا قرص خوردم

قرص خوردن رو ترک کردی ومیگی سرما خوردم

وچند روز پیش گفتی سرما خوردم وخودت تو جوابت گفتی خدا نکنهمتفکرخجالتقلب

میخواهیم سوار آسانسور بشیم دیدیم خرابه برگشتی میگی اشکال نداره

63

با هر چيزي كه دوست داشته باشي بازي ميكني و هر بلايي سرش مياري اما  اگه ما چيزي رو برداريم وبه سمت شما بگيريم مثلا تُـهَنگِتو ميگي نكن خَـطرنـــاك & دست نزن خطرناكه.....

 

 

بعضي از فعلها رو درست ادا ميكني

دارم * داري---- ميدم * بده ----ميكنم * ميكني---- بردارم* برداشتي ----- برم* رفتي..........

بعضي از فعلها روهم اشتباه ميگي به اومدي ميگي اومدم

اونم تقصير منه شما منو صدا ميكني ومن ميگم اومدم وشما هم ياد گرفتي و ميگي بابا اومدم يعني بابا بيا

 

      lkg_saru01

چند شب پیش داشتی شیطنت میکردی که خوردی به چایی بابا رضا وچایی ریخت رو بابا بلافاصله سرتو انداختی پایین ومیگی دعوا نکن اشکال نداره

هر وقت شیطنت میکنی و فکر میکنی که الان قراره دعوات بکنیم میگی هیس همسایه ها خوابیدنآخ

داری پنیر کیبی میخوری یکم گذاشتی دهن بابا رضا و یکم هم میدی به من و برگشتی به من میگی آفرین آفرین  (از این که دارم پنیر میخورم)بغل

        

عمو وحید همسایمون ماشین (لیفان) خریده همین که تو پارکینگ دیدی گفتی واااااااااای ماشین گـــُنده

فردا صبحش قرار بود با عمو وحیدینا بریم بیرون رفتی میگی عمو وحید ماشین خریده مــُبارکه

تو ماشین هم یکم شیطنت میکردی گفتیم پیاده شیم که عمو وحید گفت نگه دارم آرتین پیاده شه وشما گفتی مبارک نیست

            

هفته پیش مامانی بابایی ٩روز رفته بودن مسافرت که دیروز غروب اومدن و ما هم شب رفتیم خونشون و رفتی سر ساک مامانی تا سوغاتیاتو بیاری و میگی همش لباسه کهعصبانیوبا دیدن تفنگت گل از گلشنت شکفت و بعد یواشکی رفتی سر ساک و یه نایلون پیدا کردی و گفتی آخ جون بستنینیشخند

پ ن:واقعا من در عجبم ما کجاییم وشما کجا

پ ن: دوباره تغییر موضع دادی دیگه علاقه ای به توپ نداری وگیر دادی به تفنگ و باید مدام تفنگ تو دستت باشه حتی شبا هم با تفنگ میخوابی در حال حاضر یه ١٢تایی تفنگ داری

          

نمیدونم کی اما شدی پسر ١٨ دندونه آخه هر دوتا دندونای آسیاب پایینت در اومدننیشخند 

دندون

  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

آوا مامان رادین
11 دی 92 13:20
آرتین جونم تا یه مدت ما نبودیم کلی شیرین زبون شدی عزیزم. الهی قربونت برم با این شیرین زبونیهات عزیم. انشا.. همیشه زبونت بلند و حرفهای خوب برای گفتن داشته باشی. مامان نسیم گل هم برای نوشتن این جمله های زیبا خسته نباشی عزیزم. عکسهای جدید گذاشتم . بازم به ما سر بزنید ممنون حتــــــــــــــما
مامان پارسا
13 دی 92 11:24
وای عزیزم شیرین زبون شعر آقا پولیسه خیلی بامزه بود کلی خندیدم ممنون منم تو هنگم از كجا اين كلمات رو پيدا ميكنه
الهه مامان روشا جون
13 دی 92 23:33
قربونت برم من شیرین زبونم.انگار روشا داره حرف میزنهمردم از خنده به خصوص اونجا که میگه هیس همسایه ها خوابن و مبارک نیست عزیز دلم 18 دندونت مبارک.به سلامتی ازشون استفاده کنی عشقم ممنون ممنون ممنونآره خاله ديگه گاز گرفتني يه ساعت خوشگل حك ميشه
مامان آرتین(الهه)
14 دی 92 12:49
عزیز دلم چقدر این وروجکا باهوشن،خوب بلدن خواسته هاشون رو بگیرندوست دارم عزیزم عاششششق شیرین زبونیاتم ممنون خاله جون مهربون
پگاه مامان آرتین
14 دی 92 13:22
سلام به پسرقندعسل باین خواهش کردنش.آفرین به تومامان ببوسش که همیشه بامزست ممنون خاله جون مهربون ببوس داداش جونمو
رها مامان راستین
14 دی 92 17:12
سلام خیلی با مزه حرف میزنی عزیزم آفرین که خیلی چیزا رو میگی
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
15 دی 92 8:59
قربون شیرین زبونی شما کوچولوها بشم. ماشالله دایره لغاتت خیلی زیاد شده.
مامان سونیا
15 دی 92 9:51
ای جون دلم چقدر قشنگ حرف میزنی شما گل ÷سر قند عسل یعنی حظ کردم این پست رو خوندم پلیسه دنبال دختره هیس همسایه ها خوابیدن دست نزن خطرناکه همش لباسه که مبارکه و مبارک نیست ماشالله عزیزم خیلی شیرینی مامانی ببوس روی ماهش از طرف خاله ممنون خاله مهربون آره والا منم بعضي وقتا ميخواهم بچلونمش به خاطر اين حرفهاي با مزه اشببوس سونياي نازم رو
مامان فرنيا
16 دی 92 9:12
چقدر بامزه حرف ميزنه واي 18تا تفنگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ بازم كمشه هر جا ميريم ميگه تُــهنگ ميخام
مامان فرنيا
16 دی 92 9:13
منظورش پليس گشت ارشاده كه دخترها را ميگيره شــــــــــــــــــــــــــايد
مامان فرنيا
16 دی 92 9:14
اين بچه ها نميدونم از كجا ياد ميگيرن چطوري ما پدر مادرها را راضي كنن بجاي دعوا بوسشون كنيم آره واقعا كاملا با شما موافقم
مامی محمود
20 دی 92 21:11
سلام گلم خوبی؟آرتینم خوشکلم چطوره؟قربونش بشم با این شیرین زبونیاش هیس همسایه هامون.... بخدا الان اوج این شیریین زبونیشونو من که غش میکنم گاهی با حرفای محمود اما نمیدونم چراتنبل شدم ونمیام بنویسم آخرشم همش یادم میره چه مامان بدی اين تربچه ها همچين حرف ميزنن كه ما رو طلسم ميكنن نه گلم تنبل وفراموش كار نشدي يه كم بازي با بچه ها وقت گيره دل ودماغ براي نوشتن برا آدم نميمونه
خاله نرگس
21 دی 92 0:41
یعنی من عاااااااااااااااشق اون خاهش کردنتم. دیگه بابایی نمی تونست به شما لپ تاپ نده. البته مال شماست ها . مال خود خودته خاله جون تولد 2سالگيش مامان مهينش يه لپ تاپ براش گرفته بود خودش مارك lego اما آقا پسر اون قبول نداره ميگه فقط لپ تاپ بابا رضا ببوس دختر نازم رو
مامان شیرین
22 دی 92 16:26
عاشق حرف زدن بچه هام تو این سن خیلی با نمکه .ببوسش ممنون