جیگر طلای مامان

فسقلی مامان دیگه حسابی یه پارچه آقا داری میشی دیگه کم وبیش منظورتو میرسونی

اما مامان خیلی از حرفهاتو متوجه نمیشه چی کار عزیزم اکثرا به زبون خودت داری حرف میزنی

الان چندروزه از خواب که بیدار میشی نزدیک ٥دقیقه مدام حرف میزنی واون دستهای کوچولوتو تکون میدی نمیدونم خواب دیدی واونو برامون تعریف میکنی یا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تازه این برنامه خونه مامانی اینهاهم تکرار میشه

راستی ٢روزه از خواب که بیدار میشی مدام میگی شی شی

واقعا نمیدونیم منظورت چیه  و به کابینت اشاره میکنی ومیبریمت سمت کابینت به چیزی دست نمیزنی اما مدام تکرار میکنی

دایره لغاتتم داره خوب میشه

به آب میگی آبَ-آبَ

هروقت که تشنه میشی هی میگی آبَ آبَ وتا آب نخوری فراموشت نمیشه

سیب:سیب

نون:نون

چوب شور:چوب

دردر:دَدَ

نه:نه

غذا:به به

مامان ومامانی:ماما

باباوبابایی:بابا

هر وقت هم کارت لنگ کسی میشه به همه آقا ها میگی بابا

الو.:اَ اَ

گوشی تلفن وکه میبینی سریع میبری سمت گوشت ومیگی اَ-اَ

کنترل هاروهم خوب میشناسی وهر کدوم سمت خودشون نگه میداری کنترل تلویزیون رو به بالا وکنترل ماهواره ودیویدیرو به پایین

چند روزیه که یاد گرفتی سی دی هارو از کشو درمیاری ومیبری سمت دیویدی اما بلد نیستی بندازی داخل وسی دی هارو هل میدی زیر دیویدی وبعدش میشینی رو به تلویزیون ومثلا داری به سیدیت نگاه میکنی(راستی این کارهارو خونه مامانی میکنی چون خونه خودمون همه چی مهروموم شده وپشت شیشه است وفقط از دور بهشون نگاه میکنی وبهشون خط ونشون میکشی)

توکتاب میوه ها وحیوانات اهلی همه حیوونها ومیوه هارو میشناسی ومن بلند بلند میخونم تا شما هم بگی ولی فقط لبخند نثارم میکنی اونم از اون لبخندا

وفقط از اسم سیب و اسب خوشت میاد ومدام ودرست تلفظشون میکنی زمانیکه به عکسشون نگاه میکنی

چند روز پیش برات برج هوش گرفتم وفقط ١بار برات درست کردم وفکر نمیکردم که بتونی بلافاصله درستش کنی آفرین به این پسر باهوش خودم

مامانی فکر کنم شما هندسه وگسسته ات خوب باشه چون زمانیکه میری سراغ قابلمه وماهی تابه ها یکم باهاشون بازی میکنی وبعد میبینم که به ترتیب همشونو درست توی هم جاکردی

 نکته :این کارهارا قبل از خرید برج هوش انجام میدادی

وقتی بهت میگم آرتین بیا به به بخور فوت کنان میایی سمت غذا

عاشق سنجدی هرجا ببینی حتما باید بهت بدیم تا بخوری وگرنه همچین اشک میریزی که نگو اما مشکل اینجاست که هستشو بعضی وقتها درنمیاری و بعضی وقتها اونقدر میمکی که از دهنت لیز میخوره می افته بیرون

راستی یه پارچه هنرمند شدی همین که آهنگ شاد میشنوی سریع دست میزنی ودور اتاق میچرخی وبه ما میخندی تا آهنگ تموم بشه

عاشق آهنگهای عموپورنگ هستی

گلم وقتی که تو شمم مامان بودی مامان زیاد آناناس میخورد چند روز پیش یکم بهت آناناس دادیم وهمچین خوشت اومده بود که نگو ومدام دنبال ما میومدی تابهت آناناس بدیم

در کل عاشق میوه هستی ولی خیار وانار رو از همه چیز بیشتر دوست داری

راستی دیروز برای اولین بار ماهی خوردی وخوشت اومد 

جوجه مامان از شلوغیات چی بگم که دلم خونه

٥شنبه شام رفتیم خونه دایی میثم وبا همه چیز کار داشتی(جارو شارژی،شمعهای تزیینی،قهوه خوری،گیلاس و....) ومدام میرفتی آشپزخونه ووسایلها رو بهم میریختی آخر سرهم موقع شام دیدیم یه سبد پیداکردی وبازور میخواستی بشینی توش اما نمیتونستی

در کل سنگ تمام گذاشتی تا بیاییم خونه واونقدر خسته شده بودی که توماشین خوابت برد

راستی جیگر طلا یک هفته ای میشه که دیگه شبها برای شیر بیدارنمیشی ومثل آقاها میخوابی تا صبح   

اینم چند صحنه از شیطنتهای جیگر طلا مامان

چند روز پیش باهم رفتیم مسجد برا مجلس ختم وشما اینجوری خودتو مشغول کرده بودی

گلم مامانی سر سیسمونی یک عالمه توپ گرفته بود تا شما حسابی توپ بازی کنی واینم عکس 2تا از توپات

وحالا سرنوشت این توپها بعد از گذشت 15ماه(این حوادث تلخ تو10روز گذشته اتفاق افتاده)

شیرینم الانم مابه خاطر مادر زیاد میریم خونشون وشما هم حاج آقارو خیلی خیلی دوست داری واون روز هم دوست داشتی شبیه حاج آقا بشی

اگه عکسها وضوح نداره باید ببخشی با موبایل عکس انداختم

حالا مامانی به نظرت من باید با شما چیکار کنم که این همه نازی

گلکم اینم چند تا عکس از سال پیشت یعنی مهر٩٠اون موقع نی نی 3ماهه بودی