آرتین آرتین ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

آرتين شیرینی زندگی مامان وبابا

چراوچگونه

1391/5/22 14:19
نویسنده : مامان نسی
1,173 بازدید
اشتراک گذاری

                          

 

شیطونک مامان تو این یک ماهه اونقدر تغییر کردی

که نگو فکر کنم نتونم تمام کاراتو بنویسم اما گلچینش و میگم تا بیبینی من با شما چه کار بایم بکنم

      شکلکهای جالب آروین    شکلکهای جالب آروین   شکلکهای جالب آروین   شکلکهای جالب آروین

دیگه خیلی ذبل شدی وبه همه چی موشکافانه نگاه میکنی تا ببینی اون چیه وچه کارایی میشه با اون انجام داد

عاشق قابلمه وزودپز شدی وروزی چند بار محتویات کابینت پخش زمین میشه 

فقط باچندتا از کابینتا کار داری منم اونایی روکه خطرناکه ،یا با روبان بستم یا چسب زدم

اونقدر ذبلی  که نگو اول میایی وبازرسی میکنی که ببینی چرا درب کابینت باز نمیشه اگر چسب بود میفهمی که راحتتر میتونی بازش کنی اول بااون انگشتای کوچولوت با چسب کلنجار میری وبعد محکم چند بار میکشی طرف خودت تااینکه چسبا شل میشن وشما میتونی اون دست کوچولوتو سر بدی تو کابینت ودستت اول به هرچی خورد سریع میکشی بیرون وبا خوشحالی داد میزنی شکلکهای جالب آروینومن شما رو میبرم جای دیگه اما مگه فراموش میکنی ودوباره آروم سور میخوری به سمت همون کابینت تا دوباره خراب کاری کنی

بعضی از کابینت هارو باروبان بستم اوایل غر میزدی و ول کن کابینت میشدی اما حالا یاد گرفتی که اگه یکی از روبانهارو بکشی درب باز میشه واونقدر کلنجار میری که بالاخره درب باز میشه ومستقیم میری سمت ظرف روغن وحسابی هم حالشو میبری تا من برسم واز اونجا بلندت کنم وببرمت جای دیگه تا من دوباره درب کابینت وببندم

روزگاری برام درست کردی عسلکم

 

چند روزی هم میشه که با داشبود ماشین بازی میکنی اول بلد نبودی چطور درشو باز کنی اما بعد از چند دقیقه تفتیش وتفحس یاد گرفتی چطور باز میشه ودوست داری مدام باز وبسته کنی

دیروزبابا رضا هم با شما مشغول بازی شد شما باز میکردی وبابارضا میبست ودفعه پنجم همین که شمادرو باز کردی سریع دستتو گذاشی لای در تا بابا رضا نتونه ببنده تاشما راحت تر بری داخل داشبرد

دیگه باهمه چیز کار داری بیچاره جارو برقی واتو

از دست شما نمیدونم کجا بزارمشون چون هرجا بذارم میری پیداشون میکنی و حسابی خودتو بااونا مشغول میکنی

چند وقت پیش دیدم اصلا صدات نمیاد دیدم بله رفتی سراغ یکی از کابینتها و

تخم مرغ پز وآب پرتغال گیری در آوردی ودل روده همشونو ریختی بیرون و چه حالی میکردی مگه به منم اجازه میدادی تا جمعشون کنم

عاشق جاکفشی وکفشامون شدی وهر جور میبندم باز مینم کفشا پخش اتاق شدن ویه کفش تو دهنته

واقعا دیگه اعصاب برام نمونده نمیدونم از صبح تا ساعت ٤ خونه مامانی چه آتیشی میسوزونی

حالا فقط این شیطنتها بود خوب بود اما این کارا همراه شده باغذا نخوردن شما وجیغ های بنفشی که میکشی وواقعا کلافه میشیم

 

چند وقت پیش تو اتاق نشیمن بودی ومن آشپز خونه که داد میزدی حسابی واومدم ببینم چی شده که دیدم شیشه شیرتو گرفتی طرف من وآب میخواهی یک عالمه نشستم باشما حرف زدم که مامانجون دادزدن کار بدیه گلوت درد میکنه اذیت میشی نکن که حرفام تموم نشده دوباره داد بشت داد وسرت انداختی پایین ورفتی اون طرف

دیروزم بعداز اینکه چند تا لباس اتو کردم اتو رو گذاشتم پشت روروئک شما وچسبوندم به دیوار که شما نتونی بری سمتش وشما هم داشتی با توپات بازی میکردی ومن رفتم اون یکی اتاق که یک دفعه همچین داد زدی که من گفتم حتما یه جاییت چسبیده به اتو وهمچین خودمو رسوندم به شما که نگو ومیدونی چی دیدیم

دیدم که یه توپ گنده گرفتی تو بغلت ونمیتونی حرکت کنی وداد میزدی تا برم کمکت مگه بعدشم کوتاه میومدی نه توپو ول میکردی نه میومدی بغلم ونه اینکه اتاق وبا توپ ترک میکردی

 

واقعا زندگی پر هیجانی وبااسترسی برام درست کردی

اما چی کار کنم که خیلی شیرین زبون شدی جمعه بهت میگم آرتین به به میخوری بلند گفتی بله

ودیروزم همین که صدای دروشنیدی گفتی کیه

عینک من هرجا باشه پیدا میکنی واول میبری میزاری رودماغت بعد میزاریش رو سرت الهی من قربونت بشم آخه اینارو از کجایادگرفتی

تلفن وبرمیداری میبری سمت گوشت

کنترل تلویزیون وماهواره روهم شناختی کنترل تلوزیون و روبه بالا میگیری وکنترل ماهواره رو رو به پایین

تازه تامیبینی ماحواسمون بهت نیست میگی اُ-اُ (الف با فتحه)همون پر یعنی کلاغ پر بازی کنیم

یا مدام میگی بیف بیف وسرتو تکون میدی

قربونت برم که همه جوره شیرین ونازی وهمیشه وهمیشه دوست دارم وعاشقتم

دیونه همین شیطنت هاتم به خدا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان فلفلی
22 مرداد 91 13:27
وای جیگرتو چقدر حال میده بچه شیطون میشه البته میدونم واسه مامانش نه ولی واسه بقیه که میشنون با حاله ، بعد از خوندن مطالب زیبات نسی جون به این نتجه رسیدم تا فلفلی نیومده استراحت کنم که حسابی باید درگیرش باشم تازه فلفلی من یه بابا شیطونم داره که بعدا باید دو تاشون رو با هم کنترل کنم خدا به داد من برسه
الهه مامان روشا جون
22 مرداد 91 13:47
عزیزمی که هیچ چی از دستت در امان نیست. بیچاره مامانی چی میکشه از دستت وروجک خوشمزه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آوا مامان رادین
22 مرداد 91 14:50
به به شروع شیطنتهای این مدلی مبارکه عزیزم. ولی انگار که همشون از یک الگو پیروی میکنند چون رادین من هم همه این کارها را تو این سن میکرد . چند تا عکس هم از قابلمه های پخش و پلا تو خونه دارم. خیلی سخته میدونم. اما خدا تن سالم و شادابی به آرتین عزیزم بده تا بیشتر و بیشتر شیطونی و بریز بپاش کنه . اما در نقابل یک تن فرمند و اعصاب فولادین هم به شما مامان عزیز که بتونی در مقابل اینها تاب بیاری. سلامت باشین و شاد عزیزم.
آوا مامان رادین
22 مرداد 91 14:53
راستی نسیم جان شکلک هات خیلی قشنگن و خیلی هم با سلیقه انتخاب میکنی. میشه بگی از کجا میاری؟
مامان محمد مانی
23 مرداد 91 16:40
سلام به پسر شیرین زبونم و مامان گلش ای دست رو دلم نذار که خونه....... از بس محتویات این کشوها و کابینت ها را از وسط خونه جمع کردم خسته شدم
مامان ابوالفضل
25 مرداد 91 5:11
وای که چقدر شیرین شدی
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
30 مرداد 91 21:00
خاله جون خیلی شیطون شدی. نمیدونم شما بچه ها چرا با وسایل خودتون بازی نمیکنید. آرتین من هم همینطوریه
خاله پگاه مامان آرشیدا
5 شهریور 91 8:48
نسیم جون هزار آفرین به همچین پسر باهوشی که همه کارهاش دوست داشتنی و با نمک هستند مثل خودش
هامون
7 بهمن 91 10:39


سلام لطفا آدرس وبتو برامون بذارید