شیر مَردَم جوجه کوچولوی مامان بابا رضا سه شنبه (10 اردیبهشت) با همکاراش به مناسبت روز کارگر رفتن طارم وقرار بود شب رو هم اونجا بمونن ومنم طبق معمول باید باشما میرفتیم خونه مامانی اما من خونه خیلی کار داشتم ودوست داشتم خونه بمونم اول به مامانی پیشنهاد دادم که ما میمونیم خونه که مامانی گفت نه مگه تنهایی میتونی بمونی ومنم در جواب مامانی گفتم که یه شیر مرد تو خونه دارم مگه میشه با این جیگر طلا تنها بمونم وبترسم وای مامانی رو نمیگی همچین خندید که نگو غروب ساعت 5 از خونه مامانی در اومدیم و ساعت 7:30 رسیدیم خونه وچقدر هم خرید کردیم وخوشحال و خندان اومدیم خونه وشما تا ساعت 11 بیدار بودی وشیطنت میکردی وساعت 11:...