آرتین آرتین ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

آرتين شیرینی زندگی مامان وبابا

سفر به تبریز

1392/3/18 16:15
نویسنده : مامان نسی
1,326 بازدید
اشتراک گذاری

قلبجوجه کوچولوی مامانقلب

جونم برات بگه  ما از شهریور پارسال به خاطر شما خونه نشین شده بودیم وهیج جا برای مسافرت نرفته بودیم تا این تعطیلات 14-15 خرداد که فرصت خوبی برای مسافرت بود چون جمعا 4روز تعطیل بودیم

اما طبق معمول نگران از اینکه نکنه تو مسافرت شما اذیت بشیگریه

که سهیلا جون دختر دایی اینجانب ما رو تبریز دعوت کردن وما هم خوشحال وخندون نیشخندبا خاله سمیرا ودایی میثم اینا رفتیم تبریز خونه خاله سهیلا

سه شنبه صبح ساعت 7همه اومدن خونه ما وباهم به سمت تبریز حرکت کردیم در حالی که ما ماشین نبردیم

من و آرتین خان با دایی میثم وبهار جون رفتیم وبابا رضا با ماشین عمو اکبر

موقع رفتن زیاد تو ماشین اذیت نکردی 

وچند روزی هم که تبریز بودیم با ارشیا و آنیسا هم بازی میکردید و هــم دعوا

سه شنبه ساعت 12 رسیدیم تبریز وتا غروب استراحت کردیم وبعداز ظهر رفتیم بیرون که همه جا بسته بود ودست از پا درازتر برگشتیم بیرونعصبانی

چهارشنبه هم از صبح رفتیم باغ تا غروب وشب هم رفتیم هایپر که به شما حسابی تو شهربازیش خوش گذشت از خود راضی

5شنبه هم طرف صبح رفتیم ولیعصر وغروب هم رفتیم بازار وخیابون شهناز وشب ساعت 10 بارو بندیلمونو جمع کردیم و برگشیم به سمت خونه

وساعت  2صبح رسیدیم درحالیکه کل مسیر برگشت رو شما خوابیده بودی وصبح ساعت 7شارژ از خواب بیدار شدی 

در کل تطعیلات خوبی بود وحسابی بهمون خوش گذشت به شما که حسابی

وحسابی هم دلبری میکردی وعادت کردی به نانای

و همین که سوار ماشین میشدی هی میگفتی نانای نانای تا نانایـــی رو که مورد پسندت نمیشد قبول نمیکردی

 

آرتین،ارشیا،آنیسادر یک باغ زیبا

جیگرای من

گلم مامان در حال مخ زدن

آتین وبهار جون

این عکس خیلی جالب بود برامون

دایی میثم دوربینشو رو پایه تنظیم کرد و اومد سریع نشت کنار بهار جون وچند تا عکس دست جمعی انداختیم شما به جای اینکه حواست به دوربین باشه فقط حرکات دایی رو تماشا میکردی همین که دایی میثم بلند شد که بره سراغ دوربین شما اومدی ومحکم بهار جونو بغل کردی وزل زدی به دوربین

الهی من قربونت بشم که این همه باهوشی و تقلید کار

ماچ   قلب  ماچ   قلب   ماچ   قلب    ماچ   قلب    ماچ   قلب

فدات بشم الهی

پسر کثیف من

پسرم داره تدارک کباب میبینه

شیطونک من

پسر جوگیر من

اینجام مردم بهت خندیدن نمیدونی چه جوری دلبری کنی

لبخند    لبخند     لبخند     لبخند     لبخند     لبخند     لبخند     لبخند

آرتین محو تماشای بازیها

قربون اون نگاهات بشم من

آرتین شوماخر من

تو شهر بازی میترسیدی سوار اسباب بازیا بشی فقط بهشون نگاه میکردی نمیدونم چرا و از چی میترسیدیخجالت 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

الی مامی آراد
18 خرداد 92 16:42
همیشه به گردش و تفریح عاشق اون عکستم که سیاه شدی




ممنون،اما حسابی زمان برد تا تمیز شه


شقایق مامان آرشا
18 خرداد 92 19:08
خدا را شکر بهتون خوش گذشت


ممنون
الينا گلينا
19 خرداد 92 10:18
آفرين به اين دختر دايي.
حسابي به آرتين جون خوش گذشته[لبخند


آره حسابی خوش گذشت
خاله مهزاد
19 خرداد 92 10:51
همیشه به گشت و گذار آرتین کوچولوی شیطون


ممنون خاله مهزاد جون
خاله پگاه
19 خرداد 92 16:05
ای جونم نسیم جونم برای پسر خوشگلم حتما اسپند دود کن ، عاشقشم


ممنون لطف داری خاله پگاه مهربون
مامان سونیا
19 خرداد 92 17:33
همیشه به گردش و تفریح جمعتون جمع باشه و لبتون پر خنده چه عکسای قشنگی مخصوصا اونیهایی که گل پسر سیاه شده
مامان پارسا
20 خرداد 92 0:09
همه عکسا خوشکل بود ولی عکس اولی خیلی خوشم اومد چون شیطنت از سر و صورت آرتین جون میباره .


آره واقعا یه پارچه آتیش پاره شده
مامان پارسا
20 خرداد 92 0:10
ما می خواستیم بریم تبریز کنسل شد شما که نمی خواستین یه باره جور شد.

آره واقعا میگن هرچی قسمت
مریم مامان آرتین
20 خرداد 92 0:38
سلام نسیم جونم خوبی بلاخره بعد از یک تحریم حسابیدوباره به عالم مجازی برگشتم و کلی با دیدن عکسای دوماد گلم حال کردم خوشحالم که سفر خوبی داشتین البته بعضی عکسای آرتین مورد داشت دخملم ناراحت میشه ها بعدنا حذفشون کن . راستی بهار کیه ؟ زنداداشته ؟


ببین مریم جون نمیشه دیگه بچه های امروزی،امروزین دیگه خوب بچمدل داره نمیتونه که دست رد به دل دخترا بزنه آخه گناه دارن
آره بهار جون زندایی باحال وخوب آرتینه هر دو عاشق هم هستن
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
20 خرداد 92 6:04
همیشه به گردش و مسافرت گلم.
عاشق اون عینک آفتابیتمممممممممم
نسیم جون ببخشید تو عکس دومین آرتین جان راجع به چه مسیله ای انقدر جدی با آنیسا خانوم صحبت میکنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ای جان چرا خودتو به این روز انداختی خاله ؟؟؟؟چرا خودتو سیاه کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوستت دارم عزیز دلم.تا دو سالگیت تقریبا یک ماه مونده.نسیم چه حسی داری؟؟؟؟؟؟؟؟

یه حس خوب،خیلی خوشحالم که پسرم داره بزرگ میشه ویه حس دیگه اینکه میخوام از شیر و پوشک بگیرمش شیرین وسخته
بحث جدی نمیکردن چون آبشون تو یه جوب نمیرفت آرتین زور میگفت وآنیسا خانم هم دست بزن داشت داشتم به تفاهم میرسیدن تو باغ با هم کاری نداشته باشن
خاله نرگس
20 خرداد 92 16:49
واااااااااااای خدا من عاشق اون صورت سیاه شدتم. معلومه نسیم جون زده به در آزادی و دیگه گزاشتی حسابییییییییی کیف کنه.
به به چه دختر خانوم خوشگلی.
همیشه به سفر خوش تیپم. از چی می ترسیدی تو شهربازی


آره نرگس جون به قول بابا رضا یکم میکروب واسه بچه لازمه ما هم گذاشتیم حسابی بازی کنه اما تند تند دستاشو تمیز میکردیم که نکنه بزنه به دهنش
مامان آرمیتا
21 خرداد 92 13:32
سلام همیشه به شادی گردش آرتین جونی

ممنون خانمی
مامان آرتین (الهه)
23 خرداد 92 1:36
خاله قلبون اون عینکت بره نانازم
ایشالا همیشه تنت سالم باشه و شیطنت کنی


ممنون وااااااااااااااااااای نه
رها مامان راستین
26 خرداد 92 18:05
وای خیلی عکساش خوب بودن سر وصورتشو سیاه کرده شیرین شده آرتین دیگه تو ماشین خوب بوده تند تند برین مسافرت


آره به نظر خودش یه پارچه آقا بود
مامان آرمیتا
27 خرداد 92 20:42
آپم گلی
مامان آرمیتا
3 تیر 92 14:24
بیا مهدی شب هجران سفر کن بیا از پرده ی سیاه گذر کن بیا ای آفتاب خوب پنهان بیا شام مرا با خود سحر کن . . . گلم آپم