شيرين زبوني آرتين
حرفهاي خوشمزه
نسيم جون مچكرم ما رو دوست داري
نسيم جون دوبستي(دو دستي) بگير
نسیم جون چه خوشگل شدی((هر وقت من آرايش (خط چشم) ميكشم اين جمله رو از شما ميشنوم وميايي به چشمام دست ميكشي
لاك پشتهاي اينجا(نينجا)
چند روز پيش رفته بودي خونه مامان جون ومامان جون از شما خواسته بود كه ببوسيش وشما امتناع كرده بودي ومامان جون گفته بود اشكالي نداره ميگم بابا جون مياد بوسم ميكني كه شما وگفتي چيييي بابا جون بوست كنه (منظور مامان جون بابايي يعني پسرش بود وشما باباجون اون يكي پدر بزرگتو تصور كرده بودي)
خونه مهين جون اينا بوديم وداشتيم ميومديم خونه كه تو راه رو برگشتي به من ميگي اونوبکش..منظورت روسریم بودیم که سرم بکنم....
امروزم گفتي نسيم جون كلاه بذار سرت ميگم چرا ميگي آخه هوا سرده
يعني من فداي اين پسر با غيرتم بشه كه اينهمه هواي مامانشو داره
خاطره شيرين خرداد ماه
نازنيم چندين سال بود كه ماماني وخاله همراه مادر وحاجي آقا ميرفتن مشهد كه بعد از مادر هم همچنان همراه حاجاقاجون ميرفتن مشهد كه امسال حاجاقا كه درخواست متفاوت داشت وپيشنهاد داد امسال به جاي مشهد بريم كربلا كه ماماني وخاله موافق بود وفريبا خاله وعمو خليل (شوهر خاله من) موافقتشونو اعلام كردن و26 ارديبهشت عازم كربلا شدن و4 خرداد هم به سلامتي برگشتن
تو اين 10 روز چند روزشو من مرخصي بودم و روزهاي بقيه رو شما صبحها خونه مهين جون بود وظهر ميرفتي پيش بابايي
پ ن: پسر گلم تو اين چند روز فقط 1روز رفتي خونه خاله ندا و.بقيه فاميل هم اسرار داشتن كه شما بري پيشون اما بابايي رضايت نميدادن به نظر ما بابايي دلتنگ ماماني بود به همين خاطرشما مونسي براش بودي
خدارو شكر تواين چند روز نه شما اذيت شدي وماماني اينها هم به خوشي برگشتند خدارو شكر سفر خيلي خوبي بود و هيچ كدوم اذيت هم نشده بودن
9 خرداد ماه هم حاجاقا جون يه گوسفند گرفت وآوردن باغ بابايي واونجا ذبحش كردن و همه فاميل از صبح تو باغ بودن (به جز چند نفر كه غايب بودن)
صبح جگرخورديم كه خدا رو شكر شما يه سيخ كامل سهمتو خوردي برا نهار گوشت پلو وبرا شام هم آبگوشت خورديم واومديم خونه
كلا روز خيلي خيلي خوبي بود و واقعا به ههمون خوش گذشت البته به شما فسقليا