شروع آينده اي روشن
پسر قشنگم،پسرباهـوشم امروز يكي از بهترين روزهاي زندگي من وبابا رضاست
امروز تربچه ما وارد يكي از روزهاي خوب ومهم زندگيش ميشه
عزيز دلم خوشحالم برايت ،و روزهاي شادي رو برايت آرزومندم
پاره تنم دل تو دلم نيست تا ساعت 6 رو ببينم
پسر گلم سال پيش خواستم شما رو كلاس هوش وخلاقيت بنويسم كه گفتن هنوز كوچيكي اما امسال اسم شما رو نوشتن و قراره امروز شنبه 93/01/23 براي اولين بار تو كلاس درس حاضر بشي من كه از استرس داشتم ميمردم ساعت 6 تو مركز هوش وخلاقيت علوي بوديم كه شما با ديدن بچه ها چه كيفي ميكردي
اينم آرش وطنين بچه هاي خوب همكاراي مامان نسي
ومدام ميپرسيدي خانم مـُعـَمـِم كو برم پيش خانم معمم
كه بالاخره رفتيد داخل كلاس واي چه لحظه شيريني برام بود واقعا داشتم لذت ميبردم
راستي بابا هم همراهمون اومد اما چون اونجا همه خانم بود همه بابا ها تو حياط موندن وبابا رضا نتونست تربچه نازشو تو اين لحظه ها شيرين همراهي كنه
تو كلاستون شما 6 تا همكلاسي داشتي 2-پسر و5 دختر
2تا از بچه ها نميخواستن از ماماناشون جدا بشن اما شما برگشتي ميگي
نسيم جون برو بيرون در رو هم ببند
يكم بازي كرديد
ونقاشي كشيديد
پ ن:پسر مهربونم شما با يه نيني ديگه مداد رنگي برده بوديد اما بقيه مداد رنگي نداشتن و شما اونقدر مهربوني كه از مداد رنگي هات به همه دادي و اصلا ناراحت نبودي وبا رضايت خودت به بقيه مداد رنگي ميدادي
عاشق اين دل مهربونتم
تفسير نقاشي:خانم معمم از شما پرسيد آرتين چي ميكشي وشما جواب دادي آب ميكشم اينم ماهيه درست وسط كاغذ رو هم نشون ميادي)
راستي ماماني بهت يه حرف خوشمزه ياد داده ،ازت ميپرسيم اسمت چيه
ميگي:دكتر آرتين تقيلو
ست وسايل آرتين
اينم نمايي ازوسايل همان شب
شب با ديدن اين صحنه حسابي عصباني شدم وگفتم باشه مداد شمعي هاتو بشكون ديگه نميتوني بري پيش خانم معلم شما هم خيلي جدي با اون چشماي خوشگلت اومدي و ميگي خانم معمم دوست دارم ميخام برم-قول ميدم ديگه نشكونم
خوب عسلكم من با اين جواب شيرينت كاري جز بغل كردن وبوسيدنت نداشتم
پسر نازنينم اميدوارم پله هاي ترقي رو به خوبي پشت سر بذاري هر چه كه باشي مايه افتخار ما هستي و هميشه از داشتن پسري به اين خوبي به خود ميباليم