آرتین آرتین ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

آرتين شیرینی زندگی مامان وبابا

شروع آينده اي روشن

1393/1/23 9:38
نویسنده : مامان نسی
641 بازدید
اشتراک گذاری

عشق من

پسر قشنگم،پسرباهـوشم امروز يكي از بهترين روزهاي زندگي من وبابا رضاست

امروز تربچه ما وارد يكي از روزهاي خوب ومهم زندگيش ميشه

عزيز دلم خوشحالم برايت ،و روزهاي شادي رو برايت آرزومندم

پاره تنم دل تو دلم نيست تا ساعت 6 رو ببينم خیال باطلاسترس

فرشته نازم

 

پسر گلم سال پيش خواستم شما رو كلاس هوش وخلاقيت بنويسم كه گفتن هنوز كوچيكياوه اما امسال اسم شما رو نوشتننیشخند و قراره  امروز شنبه 93/01/23 براي اولين بار تو كلاس درس حاضر بشي من كه از استرس داشتم ميمردم ساعت 6 تو مركز هوش وخلاقيت علوي بوديم كه شما با ديدن بچه ها چه كيفي ميكردي

جيگر مامان

آرش-طنين-آرتين

اينم آرش وطنين بچه هاي خوب همكاراي مامان نسي

ومدام ميپرسيدي خانم مـُعـَمـِم كو برم پيش خانم معمم 

كه بالاخره رفتيد داخل كلاس واي چه لحظه شيريني برام بود واقعا داشتم لذت ميبردم

پسر گلم

راستي بابا هم همراهمون اومد اما چون اونجا همه خانم بود همه بابا ها تو حياط موندن وبابا رضا نتونست تربچه نازشو تو اين لحظه ها شيرين همراهي كنهقلب

تو كلاستون شما 6 تا همكلاسي داشتي 2-پسر و5 دختر

2تا از بچه ها نميخواستن از ماماناشون جدا بشن اما شما برگشتي ميگي

نسيم جون برو بيرون در رو هم ببندخوشمزه

يكم بازي كرديد

تمام هستي من

هواپيما

ونقاشي كشيديد

عشق مامان

خانم معمم

مهربونم

پ ن:پسر مهربونم شما با يه نيني ديگه مداد رنگي برده بوديد اما بقيه مداد رنگي نداشتن و شما اونقدر مهربوني كه از مداد رنگي هات به همه دادي و اصلا ناراحت نبودي وبا رضايت خودت به بقيه مداد رنگي ميدادي

قلبعاشق اين دل مهربونتمقلب 

 

نقاشي

تفسير نقاشي:خانم معمم از شما پرسيد آرتين چي ميكشي وشما جواب دادي آب ميكشم اينم ماهيه درست وسط كاغذ رو هم نشون ميادي)

راستي ماماني بهت يه حرف خوشمزه ياد داده ،ازت ميپرسيم اسمت چيه 

ميگي:دكتر آرتين تقيلو

ست وسايل آرتين 

كيف وكتاب ودفتر

اينم نمايي ازوسايل همان شبمداد شمعي 

 شب با ديدن اين صحنه حسابي عصباني شدم وگفتم باشه مداد شمعي هاتو بشكون ديگه نميتوني بري پيش خانم معلم شما هم خيلي جدي با اون چشماي خوشگلت اومدي و ميگي خانم معمم دوست دارم ميخام برم-قول ميدم ديگه نشكونم

 

خوب عسلكم من با اين جواب شيرينت كاري جز بغل كردن وبوسيدنت نداشتم

پسر نازنينم اميدوارم پله هاي ترقي رو به خوبي پشت سر بذاري هر چه كه باشي مايه افتخار ما هستي و هميشه از داشتن پسري به اين خوبي به خود ميباليم

قلب     بغل     قلب    بغل   قلب    بغل    قلب     بغل

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

آیلین و مامان اعظم
23 فروردین 93 16:44
سلام دوست خوبم وبلاگ قشنگ و کوچولوی بامزه ای داری انشااله به امید روزهای خوش در زیر سایه پدر و مادر مهربان . دوست داشتین به وبلاگ ما هم سر بزنید امیدوارم بتونیم دوستان خوبی برای هم باشیم .
بهار
27 فروردین 93 13:19
سلام هدیه سنیا به شما تقویم سال 93 با عکس دلخواهتون. در صورت قرار دادن لوگوی سنیا ویرایش عکس ها در تقویم بعهده سایت سنیا خواهد بود.
مامان فرنيا
27 فروردین 93 14:07
واي چه گل پسري خوش بحالت كه ميتوني گل پسري را اين جور كلاسها ببري من چون شاغلم روزها وقت نميشه و عصر ها هم كه از اين جور كلاسها نيست البته كلاسهاي ديگه ثبت نامش كردم و مهد هم كلاسهاي خوبي داره اما كلاس خلاقيت همراه بچه و مامان عاليه دوست خوبم انگار فراموش كردي منم شاغلم وساعت كاريم از 8 تا 5 بعد از ظهره يعني ساعت كاري از اين بدتر سراغ داري
مامان فرنيا
27 فروردین 93 14:08
ان خط قرمز وسط نقاشي حتما ماهي قرمزه است آره منم اونجوري فكر ميكنم روي گل دخترمو ببوس
مامان آرتین (الهه)
28 فروردین 93 16:48
به به چقدر نقاشی قشنگی کشیدی آرتین نازم آره خاله جون بعد از پيكاسو نفر دومم
مامان پارسا
30 فروردین 93 0:19
آرتین جون عزیزم انشالا که این شروع موفقیتات باشه ممنون
مامان فرنيا
2 اردیبهشت 93 15:38
خانمي ساعت كاري من هم مثل شماست پس كي گل پسر را كلاس بردي؟ خصوصي خانمي
مامان فرنيا
7 اردیبهشت 93 10:20
قول ميدم ديگه يادم نره يك دوست خوب زنجان دارم
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
7 اردیبهشت 93 15:31
آرتینم امیدوارم همینطور پله های ترقی رو طی کنی و به مدارج بالای علمی برسی. نسیم جون راضی هستی از کلاساش؟ محل کلاسها کجاس؟ چه ساعتی؟ البته ارتینی مهد و من سر کار. نمیدونم میتونم ببرمش یا نه فعلا كه كار خاصي انجام نميدن اما در كل خوبه اين آموزشگاه وابسته به آموزشگاه علويه پرس وجو بكني ميتوني شما هم نزديكيهاي منزلتون پيدا بكني كلاسهاي آرتين هفته اي 2 جلسه و1.5 ساعته است
✿✿✿ الهه مامان روشا جون✿✿✿
8 اردیبهشت 93 2:54
به به به سلامتی ایشالا دانشگاه رفتنشو بینی نسیم جون. قربون مهربونیاش بشم که مداد رنگیشو به دوستاشم میداده وای خدا انگار بمب گذاشته بودن تو مداد شمعیاخوبه حالا بلد بوده عذر خواهی کنه.باور کن دوباره یادش بره. واي الهه جون نميدوني قبل از كلاس چه حسي داشتم واقعا استرس داشتم ببيندانشگاه بره چه حسي پيدا ميكنم
فاطمه
9 خرداد 93 8:34
به به چه خوش تیپ گل پسرمون.اسفند براش دود کن نسیم جون ممنون