آرتین آرتین ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

آرتين شیرینی زندگی مامان وبابا

خاطرات شیرین نوروز 1393

1393/1/31 12:43
نویسنده : مامان نسی
1,749 بازدید
اشتراک گذاری

بهار زيبا 

برای تو مینویسم ، تمام هستیم

برای تو که ٣٢ ماهه شدی میهمان خانه دلمان

برای تو که پسرکی ناز وشیطون و دلبر شدی

پسرک نازم،سومین بار است که با هم، هم قدم پا به سال جدید می گذاریم تاسالی به خوبی وشیرین تر از سال قبل رقم بزنیم

پس مینویسم برات این روزها را تا از یاد نبری خاطرات شیرین کودکیت را

نوروز 93

  

پسر گلم مامان روز ٢٨ اسفند رو هم مرخصی گرفت تا به کارهای عقب افتاده ام برسم اما با وجود یه پسرک شیطون به کارهای عقب افتاده ام نرسیدم که هیچ کارهای جدیدی هم برام درست میکردی به همین خاطر ٢شب تا ساعت ٢ بیدار میموندم تا شب به کارهام برسم وروزها با هم شیطنت کنیم

روز ٢٩ اسفند هم فقط کارمون بدو بدو بود واین گل پسری ما ظهر حمام رفت وساعت ٤ همراه بابا رضا رفت آرایشگاه تا موهاشو سشوار بکشی تا برای سال تحویل یه پارچه آقا بشه

تو این فاصله هم من بدو سفره هفت سین رو چیدم

 

سفره 7 سين

سال 1393 وسال اسب

ساعت ٨ هم شام خوردیم بعد منتظر سال تحویل شدیم

جيگرتو

پسر قشنگم

وای چه حس خوبی داره این لحظات پایانی سال یه حس غریبی اما از این که این لحظات رو در کنار عشقهای زندگیم بودم واقعا خدا رو شکر میکردم وشروع سال جدید رو هم با هم جشن گرفتیم 

سال جديد مبارك

بعد ازسال تحویل هم رفتیم خونه باباجون واز اونجا هم رفتیم خونه حاج آقا جون 

ارشيا-هومان-آرتين

وبعدشم رفتیم خونه خاله سیمین

راستی مامانی اینها صبح 29رفته بودن شمال

 

قلب    قلب     قلب     قلب     قلب

    ما هم 1فروردين صبح ساعت ١١ به سمت چمخاله حرکت کردیم وهمون اول راه یه کلک حسابی به شما زدیم

(پ ن: تو اولین پلیس راه بابا رضا یه پفیلا داد به آقا پلیسه،آقا پلیسه هم از اینکه شما تو صندلی ماشینت نشستی و کمربندت رو هم بستی یه پفیلا جایزه داد و با این ترفند ما تو کل مسیر مشکلی نداشتیم وشما مدام کمربندتو میبستیچشمک)

 

بريم مسافرتمن حاضرم

تو مسیر جاده طارم با عمو علی خان وعمو سعید هم مسیر شدیم وچقدر به شما خوش میگذشت وبه کوروش میگفتی کوشا وجالب اینجا بود که همه با هم میرفتیم چمخاله وشما به عمو علي خان ميگفتي علي خانمچشمک

غروب حوالی ساعت ٥ رسیدیم چمخاله و ١٤ نفر منتظر رسیدن ما بودنزبان 

(مامان جون،ماماني،بابايي،ميثاق،دايي ميثم،بهار جون،افسون عمه جون،عمو متين،مرتضي،مهنا،مسعود عموجون،فرينازجون،اميرجواد،ثنا)

بعد از کمی استراحت رفتیم ساحل وهمچین هوا سرد بود که نتونستیم زیاد لب ساحل بمونیم وسریع اومدیم خونهآرتين وبابايي 

قلب    قلب     قلب     قلب     قلب

    روز دوم عید هم صبح رفتیم لیلا کوه واااااااااااااااااااای چه جای زیبایی بود

مناظر بكر ليلا كوه

 

 

تماشاي مناظر زيبا

مادر وپسر زير بارون بهاري

آرتين وداداش مرتضي

ثنا-مهنا-مرتضي-آرتين پسري

مرتضي-اميرجواد-آرتيني

پانوراماي خانوادگي

قدم زدن زير بارون بهاري

آبشار زيبا در ليلا كوه

وغروب هم رفتیم لاهیجان وهمچنان هوا سردبود 

لاهيجان

يه شام خوشمزه

يه شام خوشمزه تو پيتزا آفتاب لاهيجان

پيتزا مخصوص

ثنا-مهنا-آرتين

قلب    قلب     قلب     قلب     قلب

    روز سوم عید دایی میثم وبهار جون جمع ما رو ترك كردن وبرگشتن

 وشما هم دوست داشتي با اونا بري كه با كمك مسعود عمو جون رفتنو فراموش كردي

فوتبال بازي كنيم

عشقم 

ونمايي از ويلاو آرتين پسري

گلهاي خوشگل

شاه پسرم

جينگيل مامان 

و بعد از فوتبال دست جمعي رفتيم دريا

ما

اما شما با ديدن شهربازي رضايت ندادي بريم ساحل  وما رفتيم شهربازي وبقيه رفتند ساحل

هواپيما

قطار بازي

جيگر مامان

ماشين سواري

عشقهاي من

وغروب همون روز رفتیم رامسر وتله کابین سوار شدیم وااااااااااااااااااااااای از این سرما و شلوغی چون ١ساعت قبل از سوار شدن تو صف بودیم

دلقك بامزه

پ ن:تو صف ايستادن كلافمون كرد اومديم وبا اين دلقك عكس انداختيم هر عكس 1000 تومن نیشخند

واون بالا شما تو بغل بابایی تو همون ساختمان تله کابین بودی و ما یکم لرزون لرزون جنگل گردي كرديم وچند تا عکس انداختیم

ما تو جنگل

مامان-بابا-مسعودي

و سریع اومدیم تو صف که نزدیک ٢ ساعت هم تو صف بودیم

منتظر

   اما شما تو اون اتاقک تله کابین موقع رفت وبرگشت چه ها که نکردی

بابايي-بابارضا-آرتين

پسركم

آرتين در حال عكاسي عاشق اين دنياي تخيليتمقلب

شيرين من

دريارو بيبين

وچیا که نگفتی اصلا از ترس خبری نبود وبا هیجان به همه جا وهمه چی نگاه میکردی وبا آب وتاب به ما تعریف میکردیبغل

وچیا که نگفتی اصلا از ترس خبری نبود وبا هیجان به همه جا وهمه چی نگاه میکردی وبا آب وتاب به ما تعریف میکردیبغل

اينم خريدهاي آرتين تو رامسر در مسير تله كابين

قلب    قلب     قلب     قلب     قلب

    روز چهارم عید هم رفتیم به سمت انزلی

عشق ماشينو

اول يكم کاسپین گردی کردیم

ماشين گنده

و بعد رفتیم انزلی بازار ماهی فروشها

اداش مرتضي مهربون

خداييش كي دكتر به اين مهربوني ميشناسه من كه ميگم تخصص حتما اطفال بخونه چون رابطه خوبي با بچه ها داره

اين همه  عشق

و غروب موقع برگشتن با اسرار بچه ها رفتیم کارتینگزبان 

منتظر كارتينگ

7 سين خوشگل

منتظران كارتينگ

رانندگان حرفه اي

وچقدر خوش گذشت 

این چند روزه شما حسابی کیف میکردی چون مدام از این بغل به اون بغل میرفتی وشب موقع برگشت به خونه تو ماشین خوابت میبرد

قلب    قلب     قلب     قلب     قلب

    روز پنجم عید هم ساعت ١١ از چمخاله حرکت کردیم وبرای نهار رفتیم سیاه کل وچه جای زیبا وبکری بود

ثنا-مهنا-عاطفه

برلب جوي بشين وگذر عمر ببين

عشقهاي من

مادر وپسر نمونه

مامان جون مهربون

تا اینکه رسیدیم به رودبار واز اونجا ما وافسون عمه جون اینها عازم کرج شدیم وبابایی ومسعو عمو جون اینها هم عازم زنجان

غروب ساعت ٨ بود که رسیدیم خونه عمه منیژه وفقط نرگس خونه بود وبعد از نیم ساعت همه اومدن

(عمه منیژه-روزبه-مهین جون-باباجون-عمو اسی-مهرداد-عمه فهی-عمه سی سی-عمه لیلا) کلا همه دپرس بودن اما با دیدن شما وشیرین کاریهای شما یه لبخند زیبایی روی لبهای همه نقش بست

پسر گل من

 قلب    قلب     قلب     قلب     قلب

    روز ششم عید هم  طرف صبح شما همه رو به خنده می انداختی وغروب هم همگی با هم رفتیم بیمارستان میلاد پیش عمو البرز که تو راه شما خوابیدی واین خواب تا نزدیکی های قزوین ادامه داشت

خواب رويايي

وشب حوالی ساعت ٩ رسیدیم خونه وچون همگی گرسنه بودیم شما درخواست سان بی بیج(ساندویج)دادی و به خاطر این گل پرسی بابا رضا برا شام ساندیچ خرید

قلب    قلب     قلب     قلب     قلب

    روز هفتم عید هم مشغول عید دیدنی شدیم وشب برای شام رفتیم خونه خاله سمیرااینه آخه آنیسا بالا اومده بود و حسابی به شماها خوش گذشت

 

ارشيا-آرتين-آنيسا

قلب    قلب     قلب     قلب     قلب

    روز هشتم عید رو هم غروب رفتیم باغ بابایی و چه کیفی کردی شما 

قلبنازگل من

    قلب     قلب     قلب     قلب

    روز نهم عید رو هم  نهار ما خاله سمیرا،خاله سهیلا،خاله ندا،دایی میثم اینها رو باغ دعوت کرده بودیم وتا ساعت ٨ باغ بودیم 

 

محمدحسين-ارشيا-آرتين

آرتين و آنيسا

شما تربچه ها عاشق اين تپه كوچك پر از سنگها شده بوديد وفقط با اين سنگها بازي ميكرديد.

عمو زنجير باف

شكوفه بهاري

اينم نهال كوچك آرتين

نهال به  

قلب    قلب     قلب     قلب     قلب

    روز دوازهم عید هم برای شام خاله طلا اینها ودایی میثم اینها خونه ما بودن

قلب    قلب     قلب     قلب     قلب

    روز سیزدهم عید که روز خیلی خیلی خوبی هم بود

ماماني-حاج آقا-آرتين پسري

ميثاق-بابارضا-حاج آقاجون-دايي ميثم

داداش عطا وآرتيني

سبزه گره بزنم

شمشير بازي

يكم با عمو متين وعمو رحيم شمشير بازي بكنم.

شمشير بازي با داداش مرتضي

مـــــــــــــــا

جيگر مامان

جوجه كباب خوشمزه

گشنمهنهار ميخواهم

فاميلاي خوب من

آرتين وآرميا

اميرجواد-عطا-مرتضي

فريباخاله-خاله پروين وآرتيني

دبرنا بازي بكنم

عاطفه وآرتين-مهنا آرميا

خانواده خوب ما

غروب زيبا 

شب زيباي 13 بدر

ساعت ١٢ رفتیم باغ بابایی تا ساعت ٩ که همه حسابی به هممون خوش گذشت واز اونجا هم رفتیم باغ خاله ندا اینها وساعت ١١ بود که برگشتیم خونه اما شما غروب ساعت ٨ قبل از شام بغل بابا رضا در حال قدم زدن تو باغ خوابت برده بود.

قلب    قلب     قلب     قلب     قلب

    روز چهارده عید هم ساعت ٥:٣٩ ما با صدای نسیم جون کارتون ببینم بیدار شدیم ودیدیم یه تربچه بالای سرمون ایستاده ومنتظر ما ،كه بیدار بشیم و بابا رضای مهربون برا شما کارتون روشن کردن اما دل من طاقت نیاورد واومدم پیش شما ورو مبل دراز کشیدم که احساس کردم گرسنه ای ویه لیوان شیر و یه کلوچه دادم که خوردی بعد خودت درخواست نون وپنیر دادی و منم ٥ لقمه کوچیک نون وپنیر برات درست کردم واونا رو هم خوردی آخر سر آجیل خواستی واوناروهم خوردی وساعت ٧:٥٠ کنار من جلوی تلویزیون خوابت برد تا ساعت ١١

برای شب هم دوستای بابا رضا اومدن خونه ما وشما بچه ها چه ها که نکردید

 

قلب    قلب     قلب     قلب     قلب    قلب

روز پانزدهم فروردین وآخرین روز تعطیلات دوباره برای نهار ما-دایی میثم اینها ومامانی اینها رفتیم باغ بابایی وتا ساعت ٧ باغ بودیم

عشقهاي من

پسر كشاورز من

كشاورز كوچولوي مامان

جيگرتو

درخت من

اينم درخت كوچولوي آرتين

پسر عكاس من

عكاس آرتين

مه روي من

خوشگل مامان

پسر سرمايي من

واونقدر بازي كردي كه به اين حال افتادي

خوابم مياد

وبعد از برگشت رفتیم خونه باباجون چون ١هفته بود که شما رو ندیده بودن وتا ساعت ١١ اونجا بودیم وشب ساعت ١٢ از اجبار مجبور شدیم که زود بخوابیم

قلب    قلب     قلب     قلب     قلب

    پسرک قشنگم تو این تعطیلات نوروزی واقعا بهمون خوش گذشت به خصوص مسافرت با افسون عمه جون ومسعود عمو جون اینها حسابی مسافرت رو برامون دلچسب تر کرد و شما تو این چند روزه واقعاوابسته داداش مرتضی شده بودی ومدام خودت رو می انداختی بغل مرتضی

خوب زندگی هم شادی داری وهم غصه چاره ای نیست جز قبول واقعیتها

روز ٩ فروردین عمو البرز شوهر عمه بابا رضا فوت کردند و یک شوک حسابی به هممون وارد شد همه بزرگهای فامیل روز نهم رفتند کرج اما ما به خاطر شما بچه ها نرفتیم و روز ١٠فروردین بابا رضا با عمو حسن وعمو مهرداد رفتند برای تشییع و شبونه هم برگشتند که عمه منیژه مهربون نگذاشتند ما بریم چون نگران شما فسقلیها بودند(آرتین،پرنیان،آنیسا) که نکنه دلتنگ ما بشید به همین خاطر روز ١١ فروردین ما همراه عمه یاسی و خاله آرزو رفتیم کرج برای مراسم روحش شاد 

واختتامیه خاطرات نوروزی ١٣٩٣

دستانم لایق شکوفه های اجابت نیست اما دستانم را به دعا بر میدارم هر کجا خوشی هست همانجا باشی و زلال ترین شبنم شادی را همیشه بر لبانت آرزو دارم نه برای امروزت بلکه برای فردای هر روزت ای عزیز دلم،شاپرک مه رویم،تک فرزندمشكوفه هاي بهاري    

عيدي هاي خوشگل آرتين

كادوي ماماني وبابا 

اين لباسهاي خوشگل با مبلغي پول

لباس

لباس راحتي

پازل

اين پازل وشلوار لي خوشگلم كادوي عمه جون وپرنيان جووون

شلوار

باب اسفجي با مبلغي پول عيدي داييجون وبهار جون

باب اسفنجي

اين بلوز خوشگل رو بابا رضا قبل از عيد از همدان برات گرفته بود.

بلوز مردونه

اين لباسهاي خوشگلم لباسهاي آرتين پسري براي ايام عيده

بارررررررروني

خوش تيپم

اين تفنگهاي خوشگلم عيدي سلما وامير حسين برا داداش آرتينشون

مهين جون وبابا غلام 100.000 تومن پول

ميثاق،عليداد،حاج آقا جون،مامان جون،مسعود عمو جون،افسون عمه جون، ليلي جون...

هم دستشون درد نكنه پول دادن

وهمه اين پولها با هم شدن يك ربع سكه

مباركت باشه تربچه مامان وبابا

 قلب   قلب     قلب     قلب     قلب

 

پسندها (1)

نظرات (8)

خاله مریم
23 فروردین 93 22:15
سلام سال نو مبارک خدا رو هزاران مرتبه شکر که عید بهتون خوش گذشته انشالله همیشه شاد و خرم باشین . منم رفتم کربلا و اونجا خیلی براتون دعا کردم عزیزم . واااااااااااااااااااي ممنون-لتماس دعا
رها مامان راستین
25 فروردین 93 8:59
به به ......چه عکسایی ایشالا همیشه کنار هم خوش باشینمعلومه که به آرتین جونم حسابی خوش گذشته آره خاله جون حسابي
مامان پارسا
26 فروردین 93 23:40
عجب گزارش کاملی . معلومه حسابی خوش گذشته انشالا همیشه خوش باشین عکسا خیلی خوشکلی بودن
مامان فرنيا
27 فروردین 93 14:01
واي چه پست كاملي با يك عالمه عكسهاي زيبا اميدوارم هميشه به شادي دور هم جمع بشيد ممنون عزيزم
مامان فرنيا
27 فروردین 93 14:01
سفره هفت سين كوچيك و خوشگلي داشتيد دستتون درد نكنه ماماني ممنون با چشمهاي نازت نگاه كردي
مامان فرنيا
27 فروردین 93 14:03
دلم براي شما ل رفتن خيلي تنگ شده اما خيلي سرد بوده ها من كه جرات نميكنم عيدها برم شمال هم سرده هم شلوغغغغغغغغغغغغغغغغغغ آره واقعا امسال شمال هم به من زياد نچسبيد چون خيلي سرد بود اما جمعمون حسابي خوب بود اونجوري بهمون خوش گذشت
مامان آرتین (الهه)
28 فروردین 93 16:45
سلام نسیم جون. سال نوتون مبارک ایشالا نوروز هر سالتون پربار باشه و به همتون خوش بگذره
✿✿✿ الهه مامان روشا جون✿✿✿
8 اردیبهشت 93 3:08
وای چه سفره هفت سین خوشگلی آفرین به دوست با سلیقه خودم جان لباس عید آرتین جونم چه با مزه است ست هفت سینتونم شده چه فکر خوبی کردین به خاطر صندلی ماشین .آفرین به شما مامان و بابای عاقل معلومه حسابی بهتون خوش گذشته.خداییش مسافرتای دست جمعی خیلی میچسبه ماهم چون دست جمع بودیم خیلی بهمون حال داد. نسیم جون خوشحالم روی ماهتو میبینم ایشالا لبات همیشه خندون باشه. تو اون شلوغی دلقکا حسابی پول پارو میکردن عکساتون رو تک تک دیدم اگه بخوام برای همه شون نظر بذارم خیلی میشه فقط امیدوارم جمع خونوادگیتون جمع باشه و همگی در کنار هم و از وجود هم لذت ببرید. آرتین جونمو بوسه بارون کن. ممنون دوست خوبم كه اين همه با دقت عكسا ومطالب وبلاگمون رو ميخوني خوشحالم كه يه دوست خوب ومهربون مثل شما دارم عاشقتونيم به خدا