گل پسر 28 ماهه
آرزويم اين است كه بهاري بشود روز وشبت
كه ببارد به تمام رخ تو بارش شادي وشعف
و من از دور ببينم كه پراز لبخند است چشم و دنيا و دلت
پسر نازنينم 28 ماهه قدم روي تخم چشمانمان گذاشتي و دنياي شيريني رو برايمان رقم زدي
بخند و شاد باش كه با شاديت زندگي را برايمان زيباتر ميكني
پسر گلم 28 ماهگي شما مصادف بود با روز تاسوعا و ما هم به خاطر مشغله كاري زياد فرصت كافي براي با هم بودن رو نداريم واين تعطيلي يه فرصت خوبي براي با هم بودنمون بود به همين خاطر روز سه شنبه 21 آبان ماه رو مرخصي گرفتيم وهمراه ماماني وبابايي وميثاق رفتيم پيرانشهر
خدا رو شكر مسافرت خيلي خوبي بود چون فارغ از هرنوع استرسي بوديم وفقط خودمون بوديم وشما وحسابي از كنار هم بودن لذت برديم
سه شنبه صبح ساعت 7:30 از خونه زديم بيرون و تو راه صبحانه خورديم و شما هم مثل ما يه تخم مرغ خوردي با نون بربري وچايي وبراي نهار رسيديم مهاباد و يه 2ساعتي مهاباد بوديم و اونجا بابا رضاي مهربون براي شما يه ست راكت تنيس نارنجي خريد و بعد به سمت پيرانشهر حركت كرديم وساعت 5:30 رسيديم پيرانشهر و چون تو شهرهاي مرزي همه جا زود تعطيل ميشه ما مجبوري مونديم خونه و استراحت كرديم و بعد از خوردن شام همه خوابيدن اما مگه شما خوابت ميومد كه ماماني به خاطر شما اومد وتو هال خوابيد تا بقيه راحت بخوابن اما تا ساعت 11 ما نمايش داشتيم يا ميرفتي پيش بابايي يا ميومدي پيش من يا پيش ماماني و قبل از خواب هم از من پلو ميخواستي وبالاخره ساعت 11 پيش من خوابيدي
وصبح خروس خون ساعت 7 هم از خواب بيدار شدي وساعت 9 شال وكلاه كرديم ورفتيم بازار وتازه مغازه ها داشت باز ميشد كه شما سريع يه توپ ودو تا تفنگ خريدي
امسال براي اولين بار شما روز عاشورا يه دسته حسيني ديدي و بعد از اون شروع كردي به سينه زدن وهر وقت هم يادت مي افتاد بي مورد سينه ميزدي
تا ظهر كمي گشتيم و كمي خريد كرديم كه از شانس ما شما تو بازار بغل ميثاق خوابت برد و يكم مجال استراحت به بقيه دادي و غروب دوباره رفتيم بازار تا شب كه بعد از خريد رفتيم رستوران 2000 تا شام بخوريم وشما چه خوش به حالت شده بود و از تو ماشين ميگفتي بريم كباب بخوريم وتو رستوران ميگفتي عمو نوشابه بده من اينجوريعمو اينجوري وبقيه اينجوري
چهارشنبه صبح هم به سمت سردشت حركت كرديم واي چه مسير زيبايي
انگار ارديبهشت ماه بود آدم سير نميشد از نگاه كردن به مناظر وساعت 11 رسيديم سردشت و تا ساعت 1 سردشت بوديم و چون دوبار هم رفته بوديم شلماش و آبشار زيبايش تصميم بر آن شد كه بريم بانه وساعت 3 رسيديم بانه وبعد از كمي استراحت رفتيم به سمت بازار وساعت 7 هم خانه بوديم
جمعه صبح هم يه 2 ساعتي رفتيم بازار وساعت 11 از بانه حركت كرديم و براي نهار يه چلو كباب مشتي تو ديواندره خورديم كه باز شما مشتاق تر از همه براي خوردن كباب بودي
و غروب ساعت 6 خسته وكوفته رسيديم خونه و يه 1ساعتي شما همراه بابا رضا رفتي حموم و من هم وسائلمون رو جمع جور كرديم وبراي شام هم رفتيم خونه مامان مهين
خدا رو شكر مسافرت خوبي بود در كل زياد خريد نكرديم قصد ما از مسافرت فقط در كنار هم بودن بود اما زياد بدو بدو كرديم وپله برقي سوار شديم و اسباب بازي و خوراكي خريديم
حرفها و كارهاي بامزه آرتين در مسافرت
تو جاده يه نيسان ديديم وميگم آرتين نيسان برگشتي ميگي ميسان بعد چشاتو درشت كردي وگفتي دايجون (ميسان رو به ميثم تشبيه كرده بودي)
صبح چهارشنبه بابا رضا يه ست كامل اسلحه برات خريد (نارنجك،بيسيم،خشاب و....)كه حسابي خوشت اومد ومدام تو بازار باهاش بازي ميكردي كه زود يادت رفت و يه تفنگ ديگه خواستي وبابا رضا ميگفت تازه برات تفنگ خريدم يه چيز ديگه بردار اما شما كوتاه بيا نبودي وسريع رفتي بغل بابايي ومحكم بابايي رو بوسيدي و بابايي هم بدون هيچ چون وچرايي برات تفنگ خريد
ديوونه اي اين سياستتم (بابايي ميگه ازمارگارت تاچر هم با سياستري)
تو بازار بغل بابايي بودي كه بابايي يه چيز بهت گفته بود كه به مزاجت خوش نيومده بود و بعد از چند دقيقه گفته بودي ميرم پيش نسيم جون
هر جا لباس دخترونه ميديدي ميگفتي برا پَپَري بخرم
و.......................................
از مسافرت كه برگشتيم خيلي مودب شدي و مدام ميگي بله
صدات ميكنم آرتين
ميگي بلـــه
يــــــــــــــــــــــــا
بله اينجام
يـــــــــــــــــــــــــا
بلــــه اومدم
و شعرهايي كه تو مسافرت برامون ميخوندي
ببيي ميگه:بع بع
دنبه داري:دارم
بس چرا ميگي :ندارم
يه توپ دارم :قليه
سرخ وسفيدو:آبيه
ميزن زمين:كجا ميره
نميدوني تا:كجا ميره
من اين توپو:نداشتم
مشقامو خوب:نِنُشتم
بابام بهم عيدي داد يه توپ :قِلي داد
اتل متل:گاوه
گاو حسن :چي جوره
نه شير داره نه:پوستون
شيرشو بردن:هين ديستون
يك زن: كُدي بيستون
اسمشو بذار:اَده قزي
دور كلاش:قمزي
هاچين وواچين يه پا تو :وَچين
شبا كه ما:ميخوابيم آقا پوليسه بيداره ............
حالا برسيم به بهترين عكس تو مسافرتمون
من فداي اون شست پات بشم كه از جورابت زده بيرون
اين اولين جورابيه كه تو پاي پسري پاره شده
آخه جوراب شلواري ناز پسرمه و 2ساله داره ميپوشه
وجالب هي نيگاش ميكردي وميگفته جوجو داره