آرتین آرتین ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

آرتين شیرینی زندگی مامان وبابا

گل پسر 28 ماهه

1392/8/25 12:29
نویسنده : مامان نسی
961 بازدید
اشتراک گذاری

29 

آرزويم اين است كه بهاري بشود روز وشبت

 كه ببارد به تمام رخ تو بارش شادي وشعف

و من از دور ببينم كه پراز لبخند است چشم و دنيا و دلت

پسر نازنينم 28 ماهه قدم روي تخم چشمانمان گذاشتي و دنياي شيريني رو برايمان رقم زدي

بخند و شاد باش كه با شاديت زندگي را برايمان  زيباتر ميكني

           

niniweblog.com

پسر گلم 28 ماهگي شما مصادف بود با روز تاسوعا و ما هم به خاطر  مشغله كاري زياد فرصت كافي براي با هم بودن رو نداريم واين تعطيلي يه فرصت خوبي براي با هم بودنمون بود به همين خاطر روز سه شنبه  21 آبان ماه رو  مرخصي گرفتيم وهمراه ماماني وبابايي وميثاق رفتيم پيرانشهر

خدا رو شكر  مسافرت خيلي خوبي بود  چون فارغ از هرنوع استرسي بوديم وفقط خودمون  بوديم وشما وحسابي از كنار هم بودن لذت برديم

niniweblog.com

سه شنبه صبح ساعت 7:30 از خونه زديم بيرون و تو راه صبحانه خورديم و شما هم مثل ما يه تخم مرغ خوردي با نون بربري وچاييمژه وبراي نهار رسيديم مهاباد و يه 2ساعتي مهاباد بوديم و اونجا  بابا رضاي مهربون براي شما يه ست راكت  تنيس نارنجي خريد و بعد به سمت پيرانشهر حركت كرديم وساعت  5:30 رسيديم پيرانشهر و چون  تو شهرهاي مرزي همه جا زود  تعطيل ميشه ما مجبوري  مونديم خونه و استراحت  كرديم و بعد از خوردن شام همه خوابيدن اما مگه شما خوابت ميومد كه ماماني به خاطر شما اومد وتو هال خوابيد تا بقيه راحت بخوابن  اما تا ساعت 11 ما نمايش  داشتيم يا ميرفتي پيش بابايي يا ميومدي پيش من يا پيش ماماني و قبل از خواب هم از من پلو ميخواستي آخ وبالاخره ساعت 11 پيش من خوابيديniniweblog.com

وصبح خروس خون ساعت 7 هم از خواب بيدار شدي وساعت 9 شال وكلاه كرديم ورفتيم بازار وتازه مغازه ها داشت باز ميشد  كه شما سريع يه توپ niniweblog.com ودو تا تفنگniniweblog.com خريدي

امسال براي اولين بار شما  روز عاشورا يه دسته حسيني  ديدي  و بعد از اون شروع كردي به سينه زدن  وهر وقت هم يادت مي افتاد  بي مورد سينه ميزديخنده

تا ظهر كمي گشتيم و كمي خريد كرديم كه از شانس ما  شما تو بازار بغل ميثاق خوابت برد niniweblog.comو يكم مجال استراحت به بقيه دادي و غروب دوباره رفتيم بازار تا شب كه بعد از خريد رفتيم رستوران 2000 تا شام بخوريم وشما چه  خوش به حالت شده بود و از تو ماشين ميگفتي بريم كباب بخوريمniniweblog.com وتو رستوران ميگفتي عمو نوشابه بده خوشمزه من اينجوريکلافهعمو اينجوريبغل وبقيه اينجوريماچ

چهارشنبه صبح هم به سمت سردشت حركت كرديم واي چه مسير زيبايي

niniweblog.com

انگار ارديبهشت ماه بود آدم سير نميشد از نگاه كردنniniweblog.com به مناظر وساعت 11 رسيديم سردشت و تا ساعت 1 سردشت بوديم و چون دوبار هم رفته بوديم شلماش و آبشار زيبايش  تصميم بر آن شد كه بريم بانه وساعت 3 رسيديم بانه وبعد از كمي  استراحت رفتيم به سمت بازار وساعت  7 هم خانه بوديم

niniweblog.com 

جمعه صبح هم يه 2 ساعتي رفتيم بازار وساعت 11 از بانه حركت كرديم و براي نهار يه چلو كباب مشتي تو ديواندره خورديم كه باز شما مشتاق تر از همه براي خوردن كباب بوديniniweblog.com

و غروب ساعت  6  خسته وكوفته رسيديم خونه و يه 1ساعتي شما  همراه بابا رضا رفتي حموم و من هم  وسائلمون رو جمع جور كرديم وبراي شام هم رفتيم خونه مامان مهين

خدا رو شكر مسافرت خوبي بود در كل زياد خريد نكرديم  قصد ما از مسافرت فقط در كنار هم بودن بود اما زياد بدو بدو كرديم  وپله برقي سوار شديم و اسباب بازي و خوراكي خريديمنیشخند 

حرفها و كارهاي بامزه آرتين در مسافرت

تو جاده يه نيسان ديديم وميگم آرتين  نيسان برگشتي ميگي ميسان بعد چشاتو درشت كردي وگفتي دايجونقهقهه (ميسان رو به ميثم تشبيه كرده بودي)

صبح چهارشنبه  بابا رضا يه ست كامل اسلحه برات خريد (نارنجك،بيسيم،خشاب و....)كه حسابي خوشت اومد ومدام تو بازار باهاش بازي ميكردي كه زود يادت رفت و يه تفنگ ديگه خواستي  وبابا رضا  ميگفت تازه برات تفنگ خريدم يه چيز ديگه بردار اما شما كوتاه بيا نبودي وسريع رفتي بغل بابايي ومحكم بابايي رو بوسيدي و بابايي هم  بدون هيچ چون وچرايي برات تفنگ خريدniniweblog.com

ديوونه اي اين سياستتم (بابايي ميگه ازمارگارت تاچر هم با سياستريچشمکاز خود راضی)

تو بازار بغل بابايي بودي  كه بابايي يه چيز بهت گفته بود كه به مزاجت خوش نيومده بود و بعد از چند دقيقه گفته بودي ميرم پيش نسيم جون

هر جا لباس دخترونه ميديدي ميگفتي برا پَپَري بخرمniniweblog.com

و.......................................

از مسافرت كه برگشتيم خيلي مودب شدي و مدام ميگي بله

صدات ميكنم آرتين

ميگي بلـــه

يــــــــــــــــــــــــا

بله اينجام

يـــــــــــــــــــــــــا

بلــــه اومدم  niniweblog.comبغل 

و شعرهايي كه تو مسافرت برامون ميخوندي

ببيي ميگه:بع بع 

                       دنبه داري:دارم

                                                بس چرا ميگي :ندارم

                        قهقهه  خنده   خنده   قهقهه  خنده   خنده    قهقهه

 

يه توپ دارم :قليه

       سرخ وسفيدو:آبيه

               ميزن زمين:كجا ميره

                      نميدوني تا:كجا ميره

                                 من اين توپو:نداشتم

                                         مشقامو خوب:نِنُشتم

                                                بابام بهم عيدي داد يه توپ :قِلي داد

اتل متل:گاوه

    گاو حسن :چي جوره

          نه شير داره نه:پوستون

             شيرشو بردن:هين ديستون

                          يك زن: كُدي بيستون

                               اسمشو بذار:اَده قزي

                                           دور كلاش:قمزي

                                    هاچين وواچين يه پا تو :وَچين

شبا كه ما:ميخوابيم آقا پوليسه بيداره ............

                niniweblog.com

يكم بازي كنم زود برسم

   اخ جون خوراكي

تفريحات سالم در پيرانشهر

 يكم مورچه بازي بكنم

هيس دارم ميخوابم

يه خواب خوش تو بانه

حالا برسيم به بهترين عكس تو مسافرتمون

من فداي اون جورابت بشم

من فداي اون شست پات بشم كه از جورابت زده بيرونقلب

اين اولين جورابيه كه تو پاي پسري پاره شده

آخه جوراب شلواري ناز پسرمه و 2ساله داره ميپوشه

وجالب هي نيگاش ميكردي وميگفته جوجو دارهبغل

پسندها (1)

نظرات (15)

پگاه مامان آرتین
29 آبان 92 9:14
عزیزم مبارکه سبز باشی پسرم.مامان جون خسته نباشی امیدوارم همواره سالم وتندرست مراقب وهمراه عسلکم باشی ممنون خاله جون مهربونم روي داداشي يامو ببوس
رها مامان راستین
29 آبان 92 9:32
سلام خوبی 28 ماهگیت مبارک همیشه شاد وخرم باشید همیشه به گردش حسابی با مامانی وبابایی بهت خوش گذشته آره خاله جون حسابي كيف كردم.هي ميرفتم بغل بابايي،خونه اومدني هم هي گريه كردم گفتم بريم بابايي
مامان آرتین (الهه)
29 آبان 92 11:14
سلام عزیزم 28ماهگیت مبارککککک آرتین جون خییییییلی خوش مسافرتی بوووووووووووووس اي خاله جون مامانم اينا قبلنا خيلي زياد مسافرت ميرفتن الان ميگم با من نميشه زياد سفر برن
ronaz
29 آبان 92 16:30
سلام مطالبت عالی بود. خدا جگرگوشه تون رو حفظ کنه.دوست دارید یه کتاب قصه یا شعر با نام و عکس کودک تون داشته باشید؟اگه تمایل دارید از طریق ایمیل من رو حتما خبر کنید ممنونztna2020@yahoo.com
مامان محمد مانی
29 آبان 92 22:45
مبارکه آقا کوچولو چه پسر خوبی که تو این سفر مامانش و اذیت نکرده........................... قربونت برم که پلو می خواستی و مامان نداشته. ولی خوشم میاد همیشه ما مامانها باید غذا به دست دنبالتون ا نیست شما غذا می خواهیدبگردیم و وقتی شرایطش محی
خاله نرگس
30 آبان 92 0:14
28 ماهگیت مبارک شازده خوش تیپم. چقدر دلم برات تنگیده بودها
مامی محمود
3 آذر 92 17:50
سلام عریزخاله خوبی دلم براتون تنگ بودا.28ماهگیت مبارک ایشالاهمیشهدخندون باشید
سعیده مامان آرتین
4 آذر 92 8:30
عسلی 28 ماهگیت مبارک. خوشگل شیرین زبون
مامان سونیا
5 آذر 92 12:15
سلام عزیزم خوبی ارتین جون خوبه انشالله ببخشید من کارم خیلی زیاد اصلا وقت ندارم بهتون سر بزنم و شما همیشه ما رو مورد لطفتون قرار میدید آرتین جونم 28 ماهگیت مبارک عزیزم انشالله 28 سالگیت گل پسرم انشالله همیشه به گردش و شادی و خوش بگذره بهتون به به چه شعرای خوشگلی بلده بخونه گل پسر
اليناگلينا
5 آذر 92 15:59
28 ماهگيت مبارك عزيزم.هميشه پسر خوبي بودي تو مسافرتها ،آفرين آرتين كوچولو
امیر مهدی و عمی
6 آذر 92 12:59
عزیزم مبارکه ماشااله به این پسر خوب و شیرین زبون آفرین گل پسری که دیگه برا خودت مردی شدی مرسی عمه جون خوب ومهربون
عشق مامان و بابا منتظرتیم
6 آذر 92 17:05
نسیم جان حرفات خیلی قشنگ بود، واقعا دلگرمم کرد ممنون خواهش میکنم خواهر گلم
خاله نرگس
7 آذر 92 17:07
28 ماهگیت مبارک گل پسر همیشه به گردش و مسافرت. ماشاله دیگه حسابی مردی شدی ها. چه خوشگلم شعر می خونی. فدات شم ممنون خاله جون لطف دارید
مامان فرنيا
9 آذر 92 11:25
عزيزم 28ماهگيت مبارك يك خورده همش يك خورده با تاخير
مامان فرنيا
9 آذر 92 11:26
اينقدر خوشم مياد از اين سفرهاي يكباره و هميشه هم خوش ميگذره ايشالله هميشه خوش و شاد باشيد ممنون