حرفهای خوشمزه
رفتیم دستشویی بعد از کلی آب بازی داریم میاییم بیرون میگی سردمه تا لباساتو بپوشونم میگی نسیم یَخ کردم
همراه بابا رضا رفتی دستشویی تا مسواک بزنی میگی بابا سُس بزن
به مسواك هم ميگي مِسقاك
بابا غلام داشت چایی میخورد زدی به دستش و چایی ریخت رو لباسش و هی میگفتی بـِبَهشید-بابا جون بــِبَهشید
کار بد کردنی از ترس اینکه دعوات نکنم میگی نسیم جــــون
كلا با من صميمي شدي ومدام منو نسيم جون صدا ميكني حتي تو خواب
ميگم آرتين بگو I LOVE YOU ميگي آبلالو ميگم نه مامان جان I LOVE YOUبهم نگاه ميكني وغش غش ميخندي وميگي آبلالــــــــــــــــو
چند روز پيش داشت كارتون نشون ميداد ميگم آرتين بيا كارتون آواتار نشون ميده بعد از چند روز منو صدا ميكني نسيم جون آواوتار
خدا رو شكر غذا خوردنت خيلي بهتر شده طرف صبح گرسنت كه ميشه ميگي صبحــــــــــانه بــِده و شب هم ميگي شــــــام بــِده
چند روز پيش رفتي سراغ يخچال وميگي نسيم موز ميخام
رفتيم خونه مهين جون بابا غلام ميره اتاق و شما هم ميري دنبالش و اومدي به ما ميگي بابا جون قُرص بُخوره
به قول مامان مهين مثل آدم آهني حرف ميزني كلمه به كلمه وبخش به بخش
ندا خاله يه برنامه آموزشي تو گوشيش داره عكس اكثرچيزهايي رو كه بلد بودي رو درست گفتيوچند تا مورد رو هم جواب جالبي بهشون دادي
به ستاره گفتي مثلث و به كيوي هم گفتي هندون سبز