یک پروژه سخت دیگر
پسر قشنگم چند شبی بود که شبا موقع خواب بد سرفه میکردی به همین خاطر دیروز غروب بردیمت دکتر
وآقای دکتر خوب ومهربون بعد از چکاپ کلی گفتن همه چی خوب وعالیه و بیماری شما ویروسیه و ویروس دارو نداره
که همون موقع شما از من شیر خواستی و منم شیشه شیرتو دادم بهت و آقای دکتر با دیدن این صحنه خیلی دلسوزانه گفتن شیشه شیر برای بچه 2ساله حرامه
خیلی دلسوزانه برای ما از مضررات شیشه شیر گفتن که شیشه بعد از 2سال برای بچه سمه و اصلا خوب نیست وما هم همون لحظه تصمیم گرفتیم که با شیشه شیر خداحافظی کنیم اما چطوری
ساعت 7بود که اومدیم خونه وتو فکر بودیم که چطوری شما رو راضی کنیم که با شیشه خداحافظی کنی که یهو یه روزنه امیدی یافتیم
آخه دیروز شما بااون دندونای خوشگلت سر شیشه ات رو سوراخ کرده بودی وما هم از اون ترفند استفاده کردیم وسـَر* سرشیشه ات را پاره کردیم
که تو همین حین شما خواستار شیر شدی
و بابارضا شیشه شیر رو دادن دستت و همین که خواستی بخوری دیدی خرابه وگفتی بابات شیشه شـِشـَسته ودادی به بابات تا بذاره تو یخچال وبی خیال شیر شدی
شب برای شب نشینی مهمون داشتیم وشما مشغول بازی شدی با بچه ها تا ساعت 11:30 وبعد از رفتن مهمونها دوباره شیر خواستی وهمین که شیر رو دادم بهت گفتی نسیم شیشه شـِشـَسته و بعد از کلی کلنجار رفتن گفتی نَسیم بـِشور و منم مطیع، شُستم اما درست نشد که نشد و خیلی مودب شیشه رو دادی به من وگفتی نسیم لالا اما مگه میتونستی بخوابی مدتی با خودت کلنجار رفتی اما نشد که یهو چشمت به تفنگی افتاد که چند روز پیش برات خریده بودیم و مشغول بازی با تفگ وتوپاش شدی تا اینکه بی هوش شدی
صبح هم بدون اینکه سراغ شیر رو بگیری از خواب بیدار شدی ومثل یک مرد رفتی خونه مامانی اینها
ولی مثل اینکه یه چند باری از مامانی سراغ شیشه را گرفتی و به مامانی هم گفتی شیشه بِشور
نمیدونم ظهر بدونه شیشه چطور خوابیدی اما از این خوشحالم که نهار مفصلی(ماکارونی) خوردی
پسر گلم امیدوارم این مرحله از زندگیت رو هم مثل همیشه قوی باشی واین پروژه سخت رو هم به خوبی بتونیم سپری کنیم
گاه می اندیشم....
چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم!!!!
همین مرا بس که کوچه ای داشته باشم و باران....
وانسانهایی در زندگیم باشند:
که زلالتر از بارانند......
عزیز دلم اول تو را به خدا وباز به خدا میسپارم