پاگشا
عسلم امروز 1شنبه ٩مرداد مامانی اینها برای شما جشن گرفتن وشمارو پاگشا کردن وهمه فامیلو هم دعوت کردن که تقریبا100نفری میشیم
ولی شما ازدیروز یکم ناآروم شدی وامروزم ازساعت 2بیقراری به همین خاطر من ومامانی ساعت3:30 شمارو بردیم دکتر ودکتر گفت کولیت روده داری اونم از نوع عصرگاهی فقط غروبا اذیت میکنه به همین خاطر چندتا دارو داد ماهم به خاطر اینکه شب راحت باشی فقط 5قطره شربت دادیم ولی شما از ساعت 8شب خوابیدی وتو تالارم مست مست بودی ودایی میثم مارو خیلی دعوا کرد که چراشربت دادیم به شما تااینجوری بی حال بشی وعمه یاسمن گفت دیگه از این شربت ندین ضرر داره وچند تا شربت داد که از اونا بدیم آخه دوستش از آلمان برای پرنیان فرستاده بود ولی در هر حال شما اونجا بچه خوبی بودی ومامان وزیاد اذیت نکردی فقط موقعی که من خواستم شام بخورم شماهم بیدار شدی وشام خواستی به همین خاطر من به شما شام میدادم وعمه جون به من شام میدا چه شلم شوربایی بود مامانی
راستی مامانی یادم رفت اینو بگم مامانی وبابایی یکم زود رفتن تالار منم همراه شما موندیم خونه تابابایی بیاددنبالمون تا باهم بریم وتواین 1ساعت شما مدام گریه میکردی تا بالاخره خوابیده وبابایی شمارو توخواب دید وشمارو تو بغلش نگه داشت ومیگفت میتونم اینجوری رانندگی کنم عجب بابایی داره آرتین