نوروز 92
من از عمق وجود خود خدایم را صدا کردم،
نمیدانم چه میخواهی ولی امروز.....برای تو،
برای رفع غمهایت ،برای قلب زیبایت ،برای آرزوهایت،
به درگاهش دعا کردم ومیدانم خدا از آرزوهایت خبر دارد،
یقین دارم دعاهایم اثر دارد
پـــــــــــــس پذیرای تبریکم باش ای شیرین ترین هستی وجودم
جینگیل مامان یک سال دیگه هم گذشت
یک سالی که از شروع تا پایانش کنار هم بودیم چه روزهایی رو با هم سپری کردیم وچه لحظه های شاد وعاشقانه ای رو با هم داشتیم
وچه حیف این روزهای شیرین به این زودی سپری شدن ورفتن
اما میدانم روزهای دیگه ای که در انتظارش هستیم، روزهای شیرینی برایمان خواهد بود ولحظات شیرین تری را باهم تجربه خواهیم کرد پس به امید روزهای شاد
پسر ناز من،امسال ما تصمیم داریم که تعطیلات نوروز رو تو خونه باشیم واین 18 روزی رو که خونه هستیم کیف دنیا رو بکنیم
آخه چند وقتیه که نتونستیم 3تایی باهم باشیم و در کنار هم خوش بگذرونیم
واز طرفی میترسیم امسال مسافرت به شما سخت بگذره
چون تحمل نشستن طولانی مدت تو ماشین رو نداری و زود کلافه میشی ودوست داری به همه چی دست بزنی و اولین کیس هم داشبورد بینوا
وبعد فرمون ماشین و در آخر سوئیچ که یهو میگیری تو دستت و1 2 3 میکشی بیرون که خیلی خیلی خطرناکه
از طرفی هم نمیدونستیم تو هواپیما قراره چه کارهایی بکنی یا اینکه تو هتل و جاهای دیگه نکنه اذیت بشی یا ......
به همین خاطر تصمیم گرفتیم امسال رو به دید وبازدید بگذرونیم
گلم امسال هم سال کبیسه بود یعنی اسفند 30 روز بود ولحظه سال تحویل هم
که شما خواب بودی اما من دوست داشتم که لحظه تحویل سال
حتما 3تایی کنار هم باشیم که بد اخلاق از خواب بیدار شدی
ولی همین که شمعهای سفره 7سین رو دیدی خواب از سرت پرید وخیلی شارژ کنار ما نشستی تا سال جدید رو که در انتظارش بودیم رو جشن بگیریم
عزیز دلم نمیدونم چه حسیــه ،اما من هر سال لحظه تحویل سال دلم میگیری نمیدونم از خوشحالی یا............
چه حسیه نمیدونم اما همیشه بغض دارم تو اون لحظه ناب وخاص
وتو اون ساعت برای همه دعا کردم
شادی روح مادر
سلامتی تمام پدرها ومادرها
برای تمام فسقلیها
برای همه وهمه وهمه
وشما وبابا رضا هم جای خود دارید ویه دعای ویژه هم برای شما کردم
که ایشالا سال خوبی داشته باشید وسال جدید رو این گونه شروع کردیم
وبعدش رفتیم عید دیدنی و عشق وحال
تا آخر تعطیلات برناممون همین بود یا مهمون میرفتیم یا مهمون میومد خونمون
با اینکه فکر میکردم تعطیلات کسل کننده ای خواهم داشت اما برعکسش شد یه تعطیلات تووووووووووووووپ وبا حالی داشتیم
واصلا گذر زمان واحساس نکردیم و هر 3مون خوشحال از این که در کنار هم بودیم و لحظه های شیرینی رو باهم گذروندیم
واین 18 روز یه سوغاتی به همراه آورد واونم این بود که شما بابایی شدی حسابی و کلا همه چی برات شد بابا
همرا بابا رضا میرفتی بیرون و اگه یه لحظه بابا رضا رو نمیدیدی گوله گوله اشک میریختی تا بابا بیاد کنارت
عزیز دردونه ام این مختصری از خاطرات نوروزمون بود وبقیه خاطراتتو تو پستهای بعدی مینویسم
که چــــــــــــــــه ها کردی