خاطرات آرتین جونم تو 19 ماهگی
عزیزکم دیگه یواش یواش داری بزرگ میشی وبا بزرگتر شدنت داری بهم یاد میدی که چطور مادری باشم برات
دیگه مثل نوزادیتان نیستی تا راحت بتونم باهات ارتباط برقرار کنم دیگه مردی شدی برای خودت
خوب وبد رو خوب متوجه میشی ،برای خودت شخصیت پیدا کردی. حرفهامون رو خوب متوجه میشی و هر از گاهی از کارهامون ایراد میگیری وبعضی وقتها هم احساس مسئولیت میکنی و.....
دردونه مامان دیگه کلا مثل ثابق نیستی وهر روزت با روزهای دیگه متفاوت شده
حرف زدنت داره هر روز بهتروبهتر میشه:
امروز صبح طبق معمول ساعت 7 بیدار شدی وهمین که دیدمت گفتم سلام مامانی صبح بخیر وشماهم خیلی بامزه گفتی شَلام شِ شِ...
خیلی خوب با تلفن صحبت میکنی اما خدا به داد ما برسه چون مکالمه تلفنیت الان 5 دقیقه میشه حالا تو آینده چی بشه خدا عالمه
اداهایی که پشت تلفن در میاری خیلی بامزه است
مکالمه تلفنی آرتین با مامانی
مامانی میگه آرتین میای خونمون شما هی میگفتی دَر دَر*دَر دَر
وبعدشما پشت سر هم تند تند حرف میزدی وبعد میگفتی اُُُُُُُُُُُُُُُُُُ ُ ُ ُ ُ
که مامانی میگفت منو نَتَرسون همین که مامانی این حرف رو میزد شما سریع 2تا دستاتو میذاشتی رو شکمت و خودتو به جلو خم میکردی
مامانی میگفت آرتین خداحافظ شما هم این طرف تلفن بای بای میکردی
ومامانی میگفت بوس کن تند تند گوشی تلفن رو بوس میکردی.
و2بار هم با،بابایی وبابا غلام تلفنی صحبت میکردی و دروغکی پشت تلفن چه گریه ای میکردی ما که دلیلشو نفهمیدیم فکر کنم فقط داشتی خودتو براشون لوس میکردی
بعضی وقتها حرفهایی میزنی که ما متوجه نمیشیم چه میگی اگه جایی بردنی باشیم از دستمون میگیری ومیبیریمون به اون محل تا نشونمون بدی منظورت چیه ، ویا با ایما واشاره منظورتو میرسونی
چند شب پیش من وبابا رضا داشتیم چایی میخوردیم وشما هم مشغول بازی بودی که یهو لیوانتو آوردی پیش ما وچیزهایی گفتی که ما منظورتو متوجه نشیدیم ودر کمال آرامش اول فنجون ما رو نشون دادی وبعد انگشتتو آوردی به سمت لیوانت وفرو کردی تو لیوانت ومحکم میزدی ته لیوان که به منم چایی بدین ما رو نمیگی از خنده مرده بودیم
جالب اینجا بود که شما به آب و چایی ونوشابه ودوغ و.... بعضی میگی آبَ ولی اون شب آبَ نمیگفتی و یک ریز ایتالیایی حرف میزدی
چند روز پیش که خونه مادر اینا بودیم شما یه گوشی موبایل برداشته بودی وداشتی باهاش بازی میکردی که خاله الهام گفت آرتین اون چیه دستت
که شما سریع موبایلو پشتت قایم کردی و گفتی هیــــشّی هیــــشّی
ما رو نمیگی هم تعجب کرده بودیم از این کار وحرفت وهم از خنده مرده بودیم بعدش هی ازت میپرسیدن اما شما ناز میکردی ودیگه تکرارنمیکردی
به شیر که همون میمی باشه میگی شیــــش،مامان شیــــش
چند شب پیش بابا رضا بهت گفت آرتین چِــــدا وشما خیلی باحال برگشتی سمت بابا رضا وخیلی جدی گفتی چِــــرا
وای منو نمیگی فقط داشتم غش غش میخندیدم آخه خیلی باحال غلط بابا رضا رو در آورده بودی اما بعد از اون بازم میگی چِــــدا
کلا طوطی شدی ومدام حرفهای مارو تکرار میکنی دوست داری که درست صحبت کنی اما نمیشه که نمیشه
تازگیها هم مدام میگی دالـــــه،دالـــــــه مامان جون ببخش تا الان کشف نکردیم منظورت چیه هر وقت کشف کردم مینویسم منظورت چی بوده
خیلی خیلی خیلی شیطون شدی وبازیگوش با همه چی کار داری عاشق دو شاخه سیم هستی و هر سیمی پیدا میکنی دنبال 2 تا سوراخ میگردی تا اونجا جاش بدی جمعه سشوارو برداشته بودی و دوشاخه سشوارو داشتی به پشت سشوار که جای پیچاش بود فرو میکردی ونمیرفت وجیغ وداد راه انداخته بودی که نگو
به نظرم شما دوست داری بزنی تو کار فنی نمیدونم به کی رفتی؟؟؟؟؟؟؟
پ ن:من که خودم اگه چیزی تو خونمون خراب بشه اول یه کوچولو تعمیرات ابتدایی روش انجام میدم که خیلی مواقع هم جواب میده واگه نشد میره زیر دست بابا رضا و اگه نشد میره زیر دست متخصص
گلم این ونشنیده بگیر فقط وسایل بزرگ خونه رو تعمیر نکردم اما ما بقی رو یه چکاپ جزئی روشون انجام دادم
حرفای مارو خوب متوجه میشی مثلا میگیم آرتین کنترل رو بده کنترل رو میاری میدی یا اگه چیزی به صلاحت نباشه انجامش نمیدی وبعضی وقتها اون چیزی رو که دوست داری انجام میدی
چند شب پیش داشتیم سفره شام رو باز میکردیم که بابا رضا گفت آرتین برو از مامان لیوانارو بگیر بیار وشما هم اومدی فقط لیوان خودتو از رو میز برداشتی وآوردی گذاشتی تو سفره الهی من قربون این پسرناز وشیرین بشم که اینهمه حرف گوش کنه وتنبل
اگه چیزی رو هم متوجه نشی خیلی خوب به کلمه ما گوش میدی و دستان مارو دنبال میکنی تا ببینی چیــــرو نشونت میدیم وبعد از اینکه متوجه شدی میری میاریش
پ ن:تازگیها هم محل نشستنت خونه مامانی اینها شده روی میز غذا خوری کلا حال میکنی بشینی روی میز
خیلی راحت صندلی رو برمیگردنی و مرحله به مرحله و خیلی محتاط میری میشینی روی میز
مامانی صبح تعریف میکرد دیروز آبَ خواستی وموقع آب خوردن یکم آب میریزه روی میز وشروع میکنی به حرف زدن که مامانی وبابایی متوجه نمیشن شما چی میگی وشما هم که میبینی اونا متوجه نشد میری یه دستمال کاغذی میاری و میزو تمیز میکنی وبعدش به مامانی وبابایی نگاه میکنی که منظورم این بود
الهی من قربون این پسمل ناز وباهوش وتمیز خودم بشم که اینهمه نازه
تازگیا علاقه ای به لباس پوشیدن نداری ومدام دور اتاق میچرخی اما اینو میدونی دَدَر بدون کفش امکان نداره به همین خاطر همین که میگیم آرتین بریم ددر سریع میری کفشاتو میزنی زیر بغلت وکنار در وایمیستی ولباس مباسم بیخیالش میشی
دیگه پوشک دوست نداری وهر وقت میخوام پوشکتو عوض کنم یه چند دوری خونه رو میچرخیم وآخر سر با جیغ وداد پوشک میشی اما دوست دارم دیگه پوشکت نکنم اما از فرشها نگرانم آخه دوست ندارم خونمون کثیف بشه حالا باید یکیشو انتخاب کنم راحتی آرتین یا فرش
هنوزم با غذا خوردنت مشکل دارم خوب غذا نمیخوری نمیدونم دیگه باهات چی کار کنم یا چی بهت بدم
یه ایراد کوچولوهم که داری اینه که یه ذره وسواسی هستی اگه دستت به چیز خیس بخوره بدت میاد مثلا بر خلاف بچه های دیگه که ماست دوست دارن شما ماست نمیخوری حتی من دوست دارم بمالی رو سر وصورتت اما یکم بخوری اما نمیخوری که نمیخوری چون دستات خیس میشه وبدت میاد خدا نکنه چیزی بچسبه به دستات چون بدو بدو میایی پیشم واسرار که دستمو پاک کن
بر عکس تنقلات باشه همچین میخوری که نگو
کلا عاشق نون هستی وبا اشتها نون میخوری
غذاهای آبکی دوست نداری
تازگیها هم یاد گرفتی زمانیکه نمیخواهی غذا بخوری دوتا دستتو برعکس (یعنی کف دستات به سمت بیرون میشه) میذاری جلو چشمات تا قاشق رو نبینی وغذا نخوری
اما الان یه چیزی یاد گرفتم تو هم مثل بابا رضا عاشق نمکی به همین خاطر اولین لقمه ای که میخواهم بذارم تو دهنت یکم نمکشو زیاد میکنم وهمین که اولین قاشق رفت تو دهنت دیگه خوب میخوری وفقط اولین لقمه یکم نمکش زیاده اما ما بقی کم نمکه
دست بابایی دردر نکنه چون الان یه مدتی میره برات تخم کبوتر میخره تا شما بخوری تا شاید خوب حرف بزنی اما از حرف زدن خبری نیست که نیست اما دایی میثم یه چیزی باحال میگه،میگه آرتین حرف نمیزنی نمیزنی اما یهو همچین قراره حرف بزنه که نگو فکر کنم باید بره تو رادیو مجری بشه
گاز گرفتن وداد زدنتم خیلی خیلی کم شده اما قطع نشده
دیگه مثل ثابق ، مثل آقاها تو ماشین نمیشینی با صندلیت که مشکل پیدا کردی نهایتا 10دقیقه توش میمونی بعدش میایی پایین ویه چند دقیقه کفماشین میشینی بعدش جیغ وداد وگریه که میام جلو بعدشم که اومدی جلو میری سراغ داشبرد ودنده ،ضبط و برف پاک کن و......تازه چند روز پیش دست انداختی وسوئیچ رو در آوردی مگه پسم میدادی ما رو نمیگی داشتیم سکته میکدیم چون اون موقع فرمون قفل میکنه وخدا رحم کرد که هیچ اتفاقی نیوفتاد در کل خیلی تو ماشین اذیت میکنی وجالب اینجاست که من همیشه پشت میشینم اما شما ترجیح میدی بری جلو پیش بابا
به خاطر همین قضیه شاید امسال عید جایی نریم وبمونیم خونه
در کل خیلی شیطون ناز،بانمک و شیرین زبون شدی با اینکه خیلی اذیتمون میکنی اما کافیه یه چند دقیقه نبینیمت یا یکم بیشتر بخوابی همچین دلمون به کارات تنگ میشه که نگو
عشق ومحبت من شبیه باران نیست که گاهی می آید وگاهی نمی آید،عشق ومحبت من شبیه هواست بعضی وقتها ساکت!اماهمیشه در اطراف توست...