اولین عید
آرتینم امسال ماه رمضون به یادموندنی داشتیم چون اوایل ماه شما مدام دل درد داشتی که حتی چندجاافطاری دعوت شده بودیم ولی شما آنچنان ناآ روم بودی که ماخونه میموندیم تاشما آ روم بشی
وآخرهای ماه هم مشغول حاجاقا بودیم ولی خدارو شکر که ماه خوبی بود وهمه سختیها تموم شد
نازنینم عیدفطر امسال 9/6/1390 وشما 50روزه شدی که عسلم هرروز که میگذره بیشتر از روز قبل دوستت دارم وطاقت 1 لحظه دوریتو ندارم عاشقتم آرتینم
صبح روز عید بابارضا مارو تنها گذاشت ورفت نوعید وماهم اول رفتیم خونه مادراینها واز اونجا همراه مامانی اول رفتیم چند تا نوعید وبعد رفتیم خونه مامانی
وشما مثل کوآلا فقط توبغل من بودی ویکم کوچولو منو اذیت کردی چون مدام داشتی میمی میخوردی وکیف میکردی
گلم امروز نوعید شمسی عمه است خدارحمتش کنه ٧فروردین امسال فوت کرداون موقع شما توشمم مامانی بودی عزیزم
ونهار ماهمگی اونجا هستیم شماتاغروب پسر خوبی بودی فقط نمیخوابیدی ومیگفتی فقط وفقط تو بغل شماها باشم وبه مردم نگاه کنم
به نظر من پسرخوبی بودی ولی همه میگفتن که پسرت یکم نانازیه چون فقط بغل میخواستی الهی قربونت بشم من که شماهم طاقت دوری مامانیو نداری
گلم عسلم اینم چند تا عکس از اولین عید شما
نانازم مامانی 1دست لباس خوشگلم برای عیدی شما داده بود که اینم عکسشه