خبرخوش
عزیزدلم الان ٣روزه که حاجاقاتو کماست وبه هوش نیومده وهمه ما دست به دعا شدیم که حاجاقازود سلامتیشو بدست بیاره
صبح دکتر به بابایی گفته بود که حاجاقا اصلا حالش خوب نیست شاید تا چند ساعت دیگه دستگاهرو جدا کنند گلم نمیدونی مامان تواین چند ساعت چی کشید ومثل اینکه شماهم فهمیده بودی مامانی دیگه مثل همیشه نیستم آخه شما امروز٤٢روزه ای ویه پا آقا شدی
تااینکه غروب مامانی زنگ زد وگفت حاجاقا به هوش اومده فرشته کوچولوی من نمیدونی مامان از خوشحالی چه حالی شده بود فقط شمارو محکم بغل کرده بودم ومدام میبوسیتمت وبعداز مدتی من وشما باهم رفتیم خونه مادرینا واکثرا همه اونجا بودن وبه شما حسابی خوش گذشت چون شما مدام بغل همه میرفتی وهمه میگفتن که این گل پسر خوش قدمه
حتی حاجاقا جونم بعداز اینکه اومد خونه هی میگه این پسر خوش قدمه
خدایا تورو به خاطر همه خوبیها دوست دارم وشکر میکنم بابت تمام محبت ها وشکر به خاطر اینکه ١فرشته کوچولوی ناز مامانی به من هدیه دادی