اولین باغ
امروز جمعه ٢١ مرداده وفایضه عمه جون ماروباغ افطاری دعوت کرده من اول گفتم که ما نمیاییم چون می ترسیدم به شما سرما بخوره ولی همه اسرار کردن که بریم ومامانی هم قول داد که مواظب شما میشه وماهم بعداز کلی نازکردن بالاخره بله رو گفتیم و رفتیم باغ
اول قرار بود زود بریم باغ تا بابای همراه بقیه تواستخر شنا کنند ولی از ساعت ٣هوا ابری شد وتمام برنامه هاکنسل شد وحوالیه ساعت٧بود که رفتیم باغ
من از ترسم ٢تا کیف وسایل برای شما برداشتم پتتو-بالش-پشه بند-استامینوفن ...
نازم گلم شما امروز خیلی آبروداری کردی چون از وقتی که رسیدیم باغ تو پشه بندت خوابیدی تاموقع برگشتن ولی دیگه دل افسون عمه جون طاقت نیاورد وشمارو بیدار کرد وشماهم بعداز شیرخوردن حسابی سرحال شدی وکلی باهمه بازی کردی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی