آرتین آرتین ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

آرتين شیرینی زندگی مامان وبابا

جمعه جالب

1391/10/17 10:07
نویسنده : مامان نسی
477 بازدید
اشتراک گذاری

   

♥: آرتین جان تا این لحظه ، 1 سال و 5 ماه و 2٣ روز و 3 ساعت و 5 دقیقه و 33 ثانیه سن دارد :.♥

 عزیز دلم از وقتی که وارد ١٧ ماهگی شدی خیلی خیلی اخلاق ورفتارت عوض شده

 

دیروزم(١٥/١٠/١٣٩١) که خیلی کارهای خاص وجالب انجام دادی که برات مینویسم

صبح که از خواب بیدار شدی منو صدا کردی

مـــــــامــــــــان وبعدش بلافاصله گفتی مـــــامـــــان ددر بــــــابــــا

منو نمیگی مونده بودم منظورت چیه

 

بعدش باهم رفتیم دستشویی وشما میخواستی با همون دمپایی هات بیایی بیرون که من نگذاشتم وشما عصبانی وبدو بدو رفتی پشت مبلها قایم شدی وحس کردی که جات خوب نیست رفتی پشت پرده ومثلا قهر کرده بودی من و بابا رضا رو نمیگی دهنمون باز مونده بود که این کارو از کجا ویا از کی یاد گرفتی

 

الان چند روزی میشه که یاد گرفتی از صندلی میره بالا وبعدشم میری بالای میز غذا خوری-میز توالت و.......

وکلا عاشق میز توالت هستی ودیروز همین که دیدی ما حواسمون نیست رفتی سراغ میز و همه وسائل میزو درب وداغون میکردی که من رسیدم ویکم دعوات کردم و آوردمت پایین اول شما پشتتو به من کردی و بعد دیدی نمیشه  محکم اومدی با اون دستهای کوچولوت لپ منو گرفتی ویکم فشارشون دادی ویه چیزایی گقتی ورفتی 

دوباره من علامت سوال شده بودم که این کارو از کجا یاد گرفتی من که اصلا شما رو نمیزنم یا از این ادا ها در نمیارم

 

گلم ما خیلی وقته که زدیم تو خط سنتی وکلا رو زمین غذا میخوریم والانم چند وقته موقع غذا خوردنِ من که میشه شما هوس شیر میکنی ومیایی میشینی بغلم تا بهت شیر بدم اما دیروز قضیه فرق کرد شما هی میومدی بشینی تو بغلم وبابا رضا میگفت بشین زمین و مامان واذیت نکن شما آروم از بغل من بلند میشدی ومینشستی زمین وهمین که بابا رضا حواسش نبود دوباره میخواستی بیایی تو بغلم همین که میدیدی بابا نگات میکنی بلافاصله بر میگشتی سر جات منو نمیگی از خنده مرده بودم اما جرات نمیکردم بلند بخندم

 

حرف زدنتم داره بهتر میشه

کلا علامت سوالی وبه همه چیز وهمه کس میگی چِــــدا و چــــــــــی

(جالب اینه که درست هم میگی ومیدونی کجا بگی چی وکجا بگی چرا)

به باز میگی دا (مامان دا)

بیشینم :بشینم

آب،دوغ،نوشابه،چایی:آبَ

پ ن:تازه دوغ گاز دارم دوست داری (اونم به صورت بشیار بسیار رقیق)

 

عاشق دردری دیروز لباساتو آوردم تا بپوشی تا همراه بابا رضا برین پیاده روی تا من به کارام برسم میگم آرتین بیا لباس بپوش برو دردر میبینم بدو بدو از اتاقت اومدی بیرون ودمپایی بابا رضا رو به زور پوشیدی و جلوی درب منتظر و لباس مباس وبیخیال تا بری دردر

 

الهی من قربونت بشم که یاد گرفتی چطور لباساتو بپوشی کلاهتو اکثرا خودت میزاری سرت واونم کاملا درست شلوارتو تا میارم سمتت پاهاتو یکی یکی میاری بالا وبرای لباس پوشیدنم دستهاتو بلند میکنی وسرت روهم خم میکنی به سمت جلو 

 

یه چیز جالبتر اینه که هر وقت دمپایی میخواهی پات کنی درست میپوشی وتا الان اشتباه نکردی اما بعدهارو نمیدونم

   

هر وقت یه کار خوبی میکنی ما میگیم آفرین وبهت دست میزنیم وهروقت که خودت احساس کنی کار خوبی کردی خودت به خودت دست میزنی واونقدر به ما نگاه میکنی تا بهت بگیم آفرین

(کلا بعضی وقتها ستاد شرمنده سازی دیگران راه میندازی)

  

عکس جدید در پستهای بعدی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

سمیه مامان پارسا
16 دی 91 13:47
آفرین به این گل پسر.مامانی یه داداشی آبجی زودتر واسه آرتین بیار آقا شده دیگه

دوست داری من زودتر پیر بشم

ندا مامان پارسا و آریسا
16 دی 91 14:25
عزیز دلم ، ای جونم که اینقدر شیرین شدی عسل خاله . نگران نباش نسیم جون همه ی بچه ها از این کارهایی که آدم نمیدونه از کجا یادگرفتن انجام میدن . بچه های من که همدیگه را کتک هم میزنن .
دوست عزیزم از اینکه دیر به دیر به وبلاگت میام عذرخواهی میکنم و از لطف تو نسبت به من و بچه ها بینهایت سپاسگزارم . نمیدونی چقدر وقت کم میارم و هرچی هم تندتر کار کنم باز میبینم شب شد و کلی کار مونده منتظر عکس های جدید آرتین جون هستم

وا ندا جونم این چه حرفیه عزیزم درکت میکنم من هر وقت تو خونم به هیچ کارم نمیرسم تو شرکت میتونم بیام تو وب ما همه جوره مخلص شماهستیم وخیلی خیلی دوستون داریم بوس بوس

مامان کوثری
16 دی 91 19:28
با سلام وبلاگ نی نی پارتی به خاطر قوانین از نی نی وبلاگ حذف شد لطفا برای دیدن طرح های جدید و سفارشات طراحیتون به وب جدیدمون مراجعه کنید http://temparti.blogfa.com/
مریم
16 دی 91 21:23
الهی به قربون این دوماد گل و شیرین زبونم بشم دوستت دارم آرتینم بوسسسسسس . نسیم جون خصوصی داری
♥ الهه مامان روشا جون♥
16 دی 91 23:24
وای نسیم جون مردم از خنده با اون کارش سر سفره
قربون اون زبون شیرینت خاله جون.تقریبا خیلی از کارات مثل دخمل ماست .معلمه هم سنید.




الی مامان آراد
17 دی 91 1:15
سلام وبلاگ قشنگی دارین با عکسهای آرتین جون و نوشته های مامان جونش قشنگتر شده اسم زیبای هم داره
خوشحال میشم به ما هم سر بزنین با اجازه شما اسم آرتین جون رو تو لینک دوستان آراد جون اضافه میکنم

ممنونم لطف دارید منم شما رو میلینکم

امیر مهدی و عمی
17 دی 91 13:58
سلام بر مامان مهربون ای جانم به این پسر شیرین دوستون دارم گل پسر و ببوسسسسسسسسسسسس
رها مامان راستین
17 دی 91 15:55
آفرین آرتین با این همه شیطونی قهرکردن و از کجا یاد گرفتی جوجه خاله
رها مامان راستین
18 دی 91 11:15
رمز 3263692
مامان آرتین (الهه)
18 دی 91 23:01
ای شیطون مثل ارتین منی که اونم عاشق دده رفتنه بوووووس
مامان پارسا
19 دی 91 10:19
با این تعریفایی که کردی حسابی دلم آب افتاد کاش پیشم بود میچلوندمش حداقل عکساشو بذار

رو چشم حتما

مامان پارسا
20 دی 91 0:11
سلام عزیزم یه سئوال داشتم شاید بتونی کمکم کنی چرا آمار کل بازدید من وقتی از 4000 رد میشه reset میشه یعنی دوباره از یک شروع میشه ؟
مامان رها
20 دی 91 10:20
الهی فدات بشم خاله عزیزم اصولا دخترا قهر میکنن پسرا وقت نمیدن به این مسائل نسیم جون رهای من هم همیشه موقع غذا خوردن من یادش میوفتاد شیر بخوره و الان هم موقع غذا خوردن من دستش ................که دیگه کلافه میشم

یعنی حالا حالا من درگیرم