آرتینی تو 16 ماهگی
آرتین جان تا این لحظه ، 1 سال و 4 ماه و 10 روز و 3 ساعت و 46 دقیقه و 54 ثانیه سن دارد
فسقلی مامان دیگه حسابی شیطون وبانمک شدی دیگه به هیچی رحم نمیکنی وباید از همه چیز سر دربیاری
حرف زدنتم که حسابی بامزه شده
به بابایی ومیثاق میگی:دَ دَ
نمیدونم از کجا یاد گرفتی چون تا چند وقت پیش میگفتی بابایی ودا یعنی دایی
میگیم بعبی میگه:میگی بع هر از گاهی هم صداتو کلفت میکنی ومیگی بَــــــــــــــــــــــع
به بادکنک میگی باد باد
میگیم آرتین باد باد:شما میگی پـــــــــــــــــــــــــــــا یعنی پارت،ترکید
تازگیهاهم علاقه زیادی به سیدی پیدا کردی وهر جا یه سیدی پیدا میکنی میاری سمت دی وی دی وهل میدی زیر دی وی دی وفکر میکنی که سیدی رو انداختی داخلش ومنتظر میشینی تا کارتون نشون بده
چند وقتی میشه تا منو میبینی میگی اوف اوف ما اوایل فکر میکردیم گرسنه هستی وسریع بهت غذا میدادیم وسرمون به سنگ میخورد ودریغ از خوردن ١قاشق غذا وتازه فهمیدیم منظورت میمیه
خیلی بامزه داستان تعریف میکنی وجالب تر اینه که هر بار اونو مثل قبل تعریف میکنی
هر وقت یه سیدی پیدا میکنی ومیاری به ما نشون بدی همیشه چند جمله مشخص رو میگی
کنترل رو میاری ومیدی دستمون یه جمله دیگه میگی
صدای زنگ تلفن وخوب شناختی اگه تلفن زنگ بزنه سریع میری سمت گوشی تلفن واگه موبایلمون زنگ بخوره میری سمت گوشی موبایل
عاشق لپ تاب هستی وهر جا اونو ببینی سریع میری سمتش ودر عرض سیم ثانیه درشو باز میکنی ومیشینی رو کیبوردش وحالشو میبری
از کتابخوندن خوشت نمیاد نه اینکه دوست نداری نه حوصله اینکه یه مدت یه جا آروم بمونی رو نداری ومدام دنبال شیطنت کردن هستی وهر موقع من میخواهم برات کتاب بخونم آروم میایی میشینی پیش من وانگشت منو میگیری ومیبری سمت کتاب تا حیوانات یا میوه هارو برات بخونم و همین که من مشغول خوندن میشم سریع منو ٢در میکنی ومیری دنبال شیطنتت انگار من تکلیف شب دارم وباید درسهامو بخونم
نازنینم اونقدر کارهات بامزه وشیرینه که نمیدونم کدوم یکیشو برات بنویسم ولی این کارهات روز به روز بیشتر وبانمکتر میشه