عید قربان
این ببعی فدات دومین عید قربونت مبارک باشه گلم
قشنگم امسالم به لطف خدا یه روز خوب دیگرو تجربه کردیم
تو عیدا عید قربون به نظر من خیلی خوبه چون خیلی بهمون خوش میگذره چون حسابی بخور بخوره
عزیز دلم شب عید قربون خیلی دلم گرفت به یاد گذشته ها
چون من 3تا دختر خاله و4تا دختر دایی و2تا پسر خاله 1پسر دایی وباما جمعا13نوه میشیم(تقریبا هم سن وسال هم هستیم)
وشب عید قربان همه نوه ها جمع میشدیم ومیرفتیم خونه حاجی آقا اینها وچقدر بهمون خوش میگذشت
چون موقع شام که حسابی تفریح میکردیم وبعد از شام هم مادر برای سر گوسفند حنا درست میکرد وبعد بقیه حنارو میداد به ما وما چه کارهایی که با اون حنا نمیکردیم خالکوبی،تاتو،نوشتن حروف کف دست و......
وپسرهاهم مارو مسخره میکردن وخوابیدنمونم به دیر وقت میکشید وبعد از اون ماکاری نداشتیم تا اینکه گوسفند قربونی میشد وکباب وجیگرش دوباره به ما میرسید کلا روز خوبی داشتیم
امسال یهو دلم برای اون روزا تنگ شد
اما امسالم ما تنها نیستیم چون یه فرشته کوچولو خدا به ماداده تا شب عید قربان با اون باشیم و3تایی باهم جشن بگیریم وخوش بگذرونیم
صبح عید قربان اول رفتیم خونه مادر اینها وبعد از اون هم رفتیم خونه مامان جون اینها وبرای نهارهم رفتیم خونه مامان مهین ومثل هر سال بابا غلام برامون کباب خوشمزه درست کرد
وطبق معمول شما غذا نمیخوردی ولی به هوای یخ یه نیم پرس چلو کباب خوردی وغروب هم اومدیم خونه وتاشب هم خونه بودیم چون شما اونقدر با پرنیان بازی کرده بودی که حسابی خسته شدی بودی