قدم های آهسته بهار 94
پسرکم درحالی برات مینویسم که فقط 2 روز مونده به شکوفا شدن چهارمین بهار زندگیت .
پاره تنم فکر کنم این آخرین پست سال 93 باشه که برات مینویسم
گل پسرم سال نو رو، نوید بخش افکار نو
کردار نو وتصمیم های نو برای آینده زیبایت دارم
رنگ سفید دلم .
برام عزیزترین بودی و هستی .
تو همونی هستی که تموم سلولهای بدنم زندگی رو از نفس تو میگیرن .
تو همون قلبی هستی که میگن میتپه !
تو همون صداقت واژه های کتاب مصدقی .
تو همون نقش نقش گلهای ابریشمی دستباف تبریزی .
تو همون افسانه ای هستی که جات فقط تو قصه هاست .
به تو میبالم .
به غرورت ..به جزمت ٬ به حرمت صداقت پاک کلامت .
به اون همه عاطفه ت .
خدایا کجای دنیا کاری کردم که این نعمت شد نصیبم .
بگو خدا ؟
بگو تا ۱۰۰ برابر اون کار رو بکنم برای بیمه کردن معجزه ی دلم .
برای تشکر لمس ثانیه به ثانیه بودن وجود پسرم ....بگو چجوری ازت ممنون باشم ؟