آرتین آرتین ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

آرتين شیرینی زندگی مامان وبابا

اولین آسیب

1391/8/29 10:09
نویسنده : مامان نسی
374 بازدید
اشتراک گذاری

           

عزیز دلم روز جمعه مامانی مهمون داشت وماهم از ظهر اونجا بودیم ومهمونها هم عمه ها وعمو های من بودن وحسابی هم به شما خوش گذشت اما بیشتر عصبی بودی ودوست نداشتی هیچکس به چیزی دست بزنه چون به تمام وسایل خونه مامانی احساس مالکیت میکردی جالب اینجاست که تو خونه خودمون این حس وندارینیشخند

ظهر بعد از خوردن نهار آب خواستی و عمه جون تو لیوان به شما آب داد

وشما بدو بدو رفتی سمت اتاقی که بچه ها بودن وچون درب بسته بود محکم با لیوان زدی به درب وهمین که درب باز شد شما افتادی زمین ❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

وافتادن همانا وشکستن لیوان همانا وکف دست چپت خونی شدن همانا

که چه قیامتی شد

من اول سریع دستهای خوشگلتو شستم ولی مگه خون بند میومد مثل اینکه چند تا شیشه کوچولو تو کف دست خوشگلت جا خشک کرده بود که بابایی با ذره بین یکیشو در آورد،دایی میثم یکی دیگرو از دستت برداشت و شما رو نمیگی مدام داد میزدی وگریه میکردی

همه یه طرف میثاق یه طرف نمیدونست باید چی کار کنه وشما رو همون جور برد حیاط ومیچرخوند تا آروم بشی وبعد از آروم شدن فائضه عمه جون یکم کره آورد ومالید رو دستت ومیگفت اگه چیزی تو دستت فرو رفته باشه با این روش میاد بیرون وشما خیلی بامزه همین که کره رو،رو دستت دیدی سریع دستتو بردی سمت دهنت تا کره رو بخوری ما رو نمیگی نمیدونستیم به شما بخندیم یاااااا همین موقع فائضه عمه جون در یک عملیات ضربتی سریع دست شما رو گرفت ومحکم دستت وفشار داد وبعد تمیز کرد وگفتن یه شیشه کوچولوی دراومد

ودر آخر هم با بتادین دستتو شستشو دادیم تا عفونت نکنه

بابایی این شکلی شده بودشکلکهای جالب
 آروین &بهارجونشکلکهای جالب
 آروین&ومنم این جوریشکلکهای جالب
 آروین

خدارو ١٠٠٠ مرتبه شکر که اون شیشه به چشمات نپریده بود ویا اینکه اگه چند سانت پایین تر بود حتما شاه رگت بریده میشد واقعامیگن بچه رو خدا نگه میداره راست میگن

الانم ٤ تا خراش کوچولو تو کف دستت مونده

پ ن:صحنه افتادنو ما ندیدم هر کی یه صحنه رو دیده بود که برامون تعریف کرد

          

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان پارسا
29 آبان 91 15:14
سلام ایشالا بلا دوره . در ضمن خانمی من مرضیه هستم نه سمیه

ببخشید اشتباه شد

مریم مامان محمد مانی
29 آبان 91 22:14
الهی بمیرم
خداراشکر که بخیر گذشت.
خدا شما نی نی ها را حفظ کنه

ایشالا

♥ الهه مامان روشا جون♥
29 آبان 91 23:58
ای حانم خیلی ناراحت شدم.بازم خدا رو شکر به خیر گذشته.ایشالا خدا همه ی بچه ها رو در پناه خودش حفظ کنه.

ایشالا

سمیه مامان پارسا
30 آبان 91 8:07
سلام نسیم جون خوندم خیلی ناراحت شدم خدا بهش رحم کرد. خدایی تو هم یه جور نوشتی هر کی بخونه دلش ریش ریش میشه.باز هم خداروشکر بخیر گذشت
راستی دوست های آرتین و میخوندم نوشتی پارسا و سارا. واسه سارا هم بس که گیر داده بود یه وبلاگ درست کردم . دوست داشتی یه نگاه بنداز.sarajonamآدرسشه


مرسی حتما سری میزنم ولینکش میکنم بوس بوس
مامان رها
30 آبان 91 10:00
ای جونم بمیرم خاله زخمتو نبینم نسیم جون چی کشیدی خودت
آوا مامان رادین
30 آبان 91 14:03
نازی، کوچولو. الهی بگردم.
ولی نسیم جان ناراحت نباش برای بچه ها حالا حالا از این اتفاقا میافته. امیوارم هیچ وقت آسیبهای جدی نبینه عزیزم.

ایشالا ممنون

رها مامان راستین
2 آذر 91 18:45
خدا بد نده نسیم جون دیگه خیلی باید مواضب این جیگر باشی


واقعا
مامان آرشیدا جون
7 آذر 91 10:49
وای نسیم جون دلم ریش شد امیدوارم دیگه هیچ وقت ، هیچ وقت ، هیچ وقت اتفاق ناگواری برای ارتین جونم نیفته و همیشه در پناه خدا باشه .

ممنونم خاله پگاه