آرتين شیرینی زندگی مامان وبابا

                  پسرکم تو این 46 ماه با تو عاشقی کردم آخه با تو عشق رو از نوع دیگه ای شناختم تو نگاهم رو عوض کردی به من رنگ و بوی دیگری بخشیدی و زیبا ترش کردی فرشته آسمونی مامان 46 ماهه دارم  تو آسمونها سیر میکنم 46 ماهه به برکت وجود نازنینت مادر شدم نازنین دل مامان خدارو شکر میکنم که سهم من از فرشته های آسمونی تو بودی زیبا،باهوش،سالم،مهربون        پروردگار مهربون 46 ماه کمکم کرد تا از تو نگهدارکنم باز هم ازش میخواهم کمکم...

من هر روز   با تمام وجودم نوازشت میکنم لمست میکنم ، می بوسمت.. موهای نرمت رو شونه میکنم صورتت رو میشورم و به تو مهر مید م تا گرسنه  احساس نباشی عزیزکم  ما هر روز عاشق تر از روز  قبل میشیم به همین راحتی تو وادارم میکنی تا دوباره به لهجه بچگی هام با تو صحبت کنم دوستت دارم نهال کوچیک 45 ماهه من                     ...

  پاره تنم  این است دعای خیر ما برای سال جدیدت الهی سایه به سایه نفس حق همراهت باشه و از چشم بد دور باشی . الهی دور تا دورت بشه گل اقاقی ... و بالای سقف دلت ٬ خیر و برکت  لونه کنه . نازنین پسرمک شاد وسرزنده ام   باشی تا باشم و ببینم دستهای نازنینت خلق میکنه هر آنچه که نیست ... پسرم  آیه های گل سرخ ٬ بشه موسیقی متن زندگیت . دوستت داریم . ماما و بابا . فقط بدان و آگاه  باش که حضورت در ثانیه های زندگی من و بابایی اتفاقی نبود...

پسرکم درحالی برات مینویسم که فقط 2 روز مونده به  شکوفا شدن چهارمین بهار زندگیت . پاره تنم فکر کنم این آخرین پست سال 93 باشه که برات مینویسم گل پسرم  سال نو رو، نوید بخش افکار نو کردار نو وتصمیم های نو برای آینده زیبایت دارم                                      رنگ سفید دلم . برام عزیزترین بودی و هستی . تو همونی هستی که تموم سلولهای بدنم زندگی رو از نفس تو میگیرن . تو همون قلبی هستی که میگن میتپه ! تو همون صداقت واژه های کت...

...

سلام جیگر طلای مامان شروع شب زیبای چهار شنبه سوری رو بهت تبریک میگم  امید دارم شب زیبا وبیاد ماندنی داشته باشی پاس دارم آتش جاوید را یادگار فطرت جمشید را چند روزی مانده بودش تا به عید آمد آتش در چنین روزی پدید بهر او آتشگهی آراستند از پلیدی و سیاهی کاستند پس از آن هر روز  در ایران زمین تا که آتش را پرستاری کنیم از اهورا طلب یاری کنیم آخرین سه شنبه سال 93 به زیبایی رخسارت مبارکت باش اول یکم خونه مامانی بودیم و یکم آتیش بازی کردیم وبعدش اومدیم خونه مهین جون عاشق این شیطنتهای کودکانتون هستم ...

پسر قشنگم اسفند ماه ما رو به جشن پایانی سال از موسسه هوش وخلاقیت دعوت کرده بودن که حسابی بهت خوش گذشت بابایی غروب هم اومد ملحق ما شد واینم از جایزه  آرتینی این سبزه خوشگل با اون 2تا ماهی رو هم تو جشن به شما دادن   ...