یه مسافرت دوست داشتنی
پسرک چشم قهوه ای من آخرین باری که من وبابا رضا با هم رفته بودیم مشهد پاییز سال 86 بود منم که عاشق امام رضا بودم و واقعا دلم لک زده بود واسه مشهد واصلا برامون فراهم نشده بود شما رو ببریم مشهد که 94/09/02 قرعه به نام من در اومد وقرار شد با هم بریم مشهد اما، بابا رضا به خاطرمشغله کای نتونست ما رو همراهی کنه به همین خاطر همسفرهای ما شدن:مامانی،مهین جون،خاله پروین وحاج آقاجون وای چقدر خوشحال بودم که همراه عزیزانم دارم میرم مشهد ولی از اینکه بابا رضا همراهیمون نمیکرد خیلی ناراحت بودم که لحظه رفتن نزدیک میشد وبلیط ما 194/09/13 ساعت11:20 از فرودگاه زنجان بود ساعت 11 بود که ما رسیدیم فرودگاه که...